آنقدر برای دیگر آدم ها کلمه چیدهام که حالا برای خودم به پیسی افتاده باشم،اما به هرحالت؛ ما بندهی خدای در آیینه هستیم پسر جان و تو ای تک خدای من! تک خدای قوی پوستین من! زادروزت که دیگر غم ندارد جانم، دارد؟! مبارک است... مبارک! -برای خودم،برای رایان- ۱۴۰۳.۸.۲
به مردم نگاه میکردم که چگونه با اخم به دستانم زل زده بودند. احساس میکردم شی ممنوعهای به دست گرفتهام،اما هیچ چیز جز یک کتاب و سیبِ حوا در دستانم نبود. هرچه فکر میکردم نمیدانستم کدامشان برای اخم این جماعت دلالت بیشتری دارد!