محمدعلی بهمنی

@mohammadalibahmani


محمدعلی بهمنی

19 May, 15:32


فکر کردن به تو
یعنی
غزلی شورانگیز !



#محمدعلی_بهمنی

محمدعلی بهمنی

19 May, 15:32


تو آن شعری
که من جایی نمی‌خوانم...

#محمدعلی_بهمنی

محمدعلی بهمنی

19 May, 15:32


@boostansheroadab
با ساعت دلم
وقت دقیق آمدن تُوست
من ایستاده ام
مانند تک درخت سر کوچه
با شاخه هایی از آغوش
با برگ های از بوسه
با ساعت غرورم اما
من ایستاده ام
با شاخه هایی از تابستان
با برگ هایی از پاییز
هنگام شعله ور شدن من
هنگام شعله ور شدن تُوست
ها . . . چشم ها را می بندم
ها . . . گوش ها را می گیرم
با ساعت مشامم
اینک
وقت عبور عطر تن تُوست

#محمدعلی_بهمنی

محمدعلی بهمنی

15 May, 18:40


نگاه می کنی و من ز شوق می میرم...

#محمدعلی_بهمنی

محمدعلی بهمنی

15 May, 18:40


با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
باشد که خستگی بشود شرمسار تو
در دفتر همیشهٔ من ثبت می‌شود
این لحظه‌ها، عزیزترین یادگار تو
تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من
می‌خواستم که گم بشوم در حصار تو
احساس می‌کنم که جدایم نموده‌اند
همچون شهاب سوخته‌ای از مدار تو
آن کوپهٔ تهی منم آری که مانده‌ام
خالی‌تر از همیشه و در انتظار تو
این سوت آخر است و غریبانه می‌رود
تنهاترین مسافر تو از دیار تو
هر چند مثل آینه هر لحظه فاش‌تر
هشدار می‌دهد به خزانم بهار تو
اما در این زمانه عسرت مس مرا
ترسم که اشتباه بسنجد عیار تو
از هر طرف نرفته به بن بست می‌رسیم
نفرین به روزگار من و روزگار تو

#محمدعلی_بهمنی

محمدعلی بهمنی

30 May, 10:04


دریا شده است خواهر و من هم برادرش
شاعـــرتر از همیشه نشستـــــم برابرش
خواهر سلام! با غزلــی نیمه آمدم
تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش
می خواهم اعتراف کنم، هرغزل که ما
با هـــم سروده ایم جهان کرده از برش
خواهر زمان ، زمان برادر کشی است باز
شاید بـــه گوش هــــا نرسد بیت آخـرش
با خود ببر مرا کـــه نپوسد در اینسکــــون
شعری که دوست داشتی از خود رهاترش
دریا سکوت کرده و من حرف می زنم
حس می کنم که راه نبردم به باورش
دریا منــــم ، همو کــــه به تعداد موج هات
با هر غروب خورده بر این صخره ها سرش
هم او که دل زده است به اعماق و کوسه ها
خــــون می خورند از رگ در خــــونشناورش
خواهر! برادر تو کم از ماهیان که نیست
خرچنگ ها مخــــواه بریسند پیکـــــرش
دریا سکوت کرده و من بغض کرده ام
بغض برادرانه ای از قهـــــر خواهرش

شعر:استاد محمد علی_بهمنی
دکلمه:یاسین اروجی

محمدعلی بهمنی

30 May, 10:04




با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقتِ فرسوده گیم هیچ نیست
در پیِ ویران شدنی آنیم

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام

آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی توفانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام

حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی ست که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سال هاست
منتظر لحظه ی توفانی ام

خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام؟
ها ... به کجا می کشی ای خوب من!
ها ... نکشانی به پشیمانی ام

شعر:استادمحمدعلی_بهمنی
دکلمه:یاسین اروجی

محمدعلی بهمنی

24 May, 22:48


‌‌
یک قطره امٖ و گاه چنان موج می زنم
در خود که ناگزیری دریا ببینی ام

شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینی ام

#محمدعلی_بهمنی

محمدعلی بهمنی

07 May, 17:32


اجدادمان هم یادشان نیست
تاریخ اما یاد دارد

تاریخ ما با جوهر ذات تو و من
الوان خود را مینگارد

خود را نه
تاریخ خود را پرسو جو کن

بر خاک پاکت
ذات خود را آبرو کن

ای تو صدای بی صدایان جهان
ایران

همین که حک شده تاریخ سرزمینم بس
قسم به نام خودت میخورم همینم بس

تو گربه نه
که تو بام کنام شیرانی
همین که روی زمینه تو مینشینم بس

اگر کویری اگر باغ
هیچ فرقی نیست
همینکه خار و گلی در وطن بچینم بس

نه خواب رفته نه رویای حالو آینده
به روی نقشه اگر کوچکت نبینم بس

تو کشور منو من راویه توام هرگاه
در آفرین تو شعری بیافرینم بس

همین که حک شده تاریخ سرزمینم بس
قسم به نام خودت میخورم همینم بس

تو گربه نه که تو بام کنام شیرانی
همین که روی زمینه تو مینشینم بس

#محمدعلی_بهمنی

محمدعلی بهمنی

03 May, 09:02


دلت می‌آید آیا از زبانی اینهمه شیرین
تو تنها حرفِ تلخی را همیشه بر زبان آری؟


نمی‌رنجم اگر باور نداری عشقِ نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصرِ عیّاری

#محمدعلی_بهمنی
✒️❤️✒️

محمدعلی بهمنی

21 Apr, 15:50


با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام

صدا #حدیثه_نوپرور

محمدعلی بهمنی

05 Apr, 10:13


گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام
حتــی اگـــر به خلوت رویــا ببینی ام
من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست
بر ایــن گمـــان مباش کـه زیبا ببینی ام
شاعر شنیدنی ست ولی میل،میل
ِ توست
آمــاده_ای کـه بشنـــوی ام یاببینی ام
این واژه ها صراحت ِ تنهایـی من اند
با این همه مخـواه که تنها ببینی ام
مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی
بی خویش در سماع غزل ها ببینی ام
یک قطره ام و گاه چنان موج می زنم
در خود کــه ناگزیــری دریـــا ببینی ام
شب های شعر خوانی من بی فروغ نیست
امـــا تــو با چـــراغ بیـــا تـــــا ببینی ام
گاهی چنان بدم که مبادا ببینی ام
#محمدعلی_بهمنی

محمدعلی بهمنی

01 Apr, 11:53


" تو "
فصل پنجم عمر منی و
تقويمم به
"شوق" توست كه
تكرار می شود هر سال...

#محمدعلی_بهمنى