سینما به روایت محمد قربانی

@mohamadd_qorbani


ارتباط با ادمین:
@artopium_ad

یوتوب:
https://youtube.com/@MohamaddGhorbani

اینستاگرام:
https://www.instagram.com/mohamad_ghorbani71

سینما به روایت محمد قربانی

21 Oct, 15:29


🔴 نقد یوتوبی فیلم زودپز / رامبد جوان


نقد یوتوبی این هفته را در لینک زیر ببینید.

https://youtu.be/99X8C8RzthE?si=FM5h9K0-zLzawSLq

📎 لینک کانال یوتوب
https://youtube.com/@MohamaddGhorbani

سینما به روایت محمد قربانی

20 Oct, 17:38


در «پیروزی اراده» لنی ریفنشتال، نماهای هوایی دلالتی سیاسی و پروپاگاندایی دارند؛ این که پیشوای نازی‌ها از فراز ابرها فرود می‌آید تا برای هواداران مشتاقش رهایی‌بخش باشد. این نگاه تبلیغاتی مسلط و از نقطه‌نظری دور، در روزگار ما به کمک پهپادها به سهولت در دسترس است. در رسانه‌ها، هر روزه انبوهی از تصاویر پهپادی با اهداف تجاری و تبلیغی تولید می‌شوند که به نوعی نسبت ما با جهان را تغییر داده‌اند.

اما آن چه که قابل ذکر است، استفاده از تصاویر پهپادی در بازنمایی جنگ‌های معاصر است که تا به امروز بی‌سابقه بوده و در عمل کارکردهای ایدئولوژیک خود را دارد. در چنین کاربردی، دوربین پهپادی بر فراز خرابه‌ها و ویرانه‌های جنگی می‌گردد تا مخاطب را با تجربه متفاوتی از دهشت مواجه کند؛ نوعی القای ترس که می‌تواند به نمایش هیبت و اقتدار سوژه ویرانگر بینجامد که فاتحانه از فراز ویرانه‌ها به کمک پهپاد به حاصل خود می‌نگرد.

زمانی فرمانده نظامی‌ای که در جنگ داخلی اسپانیا، شهر گوئرنیکا را ویران کرده بود، از پیکاسو که نقاشی آن ویرانشهر را کشیده بود، پرسید «آیا این اثر شماست؟» و پاسخ رندانه هنرمند، آن بود که «نه، کار شماست». اما امروز آن کس که دوربینش را فاتحانه بر فراز ویرانه‌ها به پرواز در می‌آورد، دیگر شک و شبهه و شاید شرمندگی آن فرمانده فاشیست را ندارد و به کمک همین نماهای بلند هوایی، با غرور خبر می‌دهد که انبوه ویرانه‌ها اثر اوست. از این منظر، پهپادی که قرار بود روایت تصویری کوتاهی از آخرین لحظات زندگی رهبر حماس داشته باشد، مشغول کار روزانه خویش است: «گزارشی بصری از آن چه ویران کرده‌ایم برای مخاطبی که از فاصله‌ای امن به آن می‌نگرد و آرامش می‌یابد.» قرار است حکایت سَروَری و سیادت به کمک تصویر القا شود. چنین است که دوربین از فراز خانه درهم کوبیده فرود می‌آید و به درون حفره‌ای که خودش پدید آورده نفوذ می‌کند؛ همچون دانای کل همه چیزدانِ روایت کلاسیک که همه چیز را نظاره می‌کند و حق ورود به هر سو را دارد؛ آن تسلطی که می‌توان قرائت نیچه‌ای-فوکویی از تصویر دانست: نوعی سراسربینی که تجلی اراده معطوف به قدرتِ ویرانگرِ صاحبِ تصاویر است.

زمانی آندره بازن معتقد بود که تصویر (عکاسی و سینما) این مزیت را دارند که در مقایسه با هنرهای تجسمی، ما را از مهارت‌های فردی برای بازنمایی و واقع‌نمایی رها می‌کنند و دیگر در عصر جدید، آن چه که هویت ضبط‌کننده تصویر را معلوم می‌کند، انتخاب موضوع و نگاه اوست. اینجا نیز موضوع و نگاه تصویر مشخص است. موضوع، حذف مقام بلندپایه جبهه مقابل و نگاه، نمایش استیلای ما بر مغلوب است. قرار است که دوربین سیالی که به خانه می‌خزد، حکایت فاتحان را به تاریخ مبدل سازد که همواره فراموشی قربانیان را در پی دارد؛ اما در این روایت ۴۷ ثانیه‌ای رخدادی هست که همه محاسبات فاتحانه در تصویر را برهم می‌ریزد. در انتهای تصویرِ ویرانه، لکه مبهمی دیده می‌شود که پهپاد در تشخیص آن دچار تردید شده و متوقف می‌شود. در نگاه نخست، لکه چیزی جز شئ تخریب‌شده‌ای نیست. بحران هنگامی آغاز می‌شود که تصویر متحرک می‌ایستد و درمی‌یابد که لکه از آنِ مرد درهم‌شکسته و در-صندلی-فرورفته‌ای است که در سکوت و تنهایی، به سوژه سراسربینِ پشت دوربین، از زاویه‌ای نامعلوم می‌نگرد؛ نامعلوم از آن سبب که هیچگاه چشم‌هایش را در انبوه غبار بر روی صورت و پوششی که بر سر دارد نمی‌بینیم.

در این موقعیت نابهنگام، سوژه شناسنده فاتح، فاصله‌اش را از تصویر از دست داده و به جزئی از تصویر بدل می‌شود؛ به بیان لکانی، لکه به تماشاگرش می‌گوید «تو فکر می‌کنی که از فاصله‌ای امن نگاه می‌کنی، درحالی‌که این من هستم که تو را می‌بینم و حضورت را به‌‌عنوان تماشاگر به حساب می‌آورم». این غافلگیری، این سقوط سروریِ نگاه، با پرتاب چوب از سوی مردِ مبارز قطعی می‌شود و همه فاصله امن فرو می‌ریزد. از این رو واکنش پهپاد که هراسان می‌چرخد، همان اضطراب مخاطبی است که تهدید را با تمام وجود احساس می‌کند. کنش چند لحظه‌ای یحیی سنوار، امنیت و سروریِ شاید ذاتیِ نمای هلی‌شات را با بحران ابدی مواجه می‌کند و به شیوه قفانِگرانه، همه نمونه‌های قبلی را نیز با اضطراب مواجه می‌کند؛ تو گویی همیشه در آن سوی ویرانه‌ها، کسی بوده که به سوژه فاتح می‌نگریسته و این فاصله امن که به مبنای معرفت کاذب شناسنده می‌انجامد، از اساس سرابی بیش نبوده است. بر خلاف درک تصاویر مسلط که مخاطب را با خود درگیر نمی‌کند و نتایج یکسانی به همراه دارد، فهم شکاف و لکه درون تصویری که چنین قرائتی را برمی‌تابد، هیچگاه یکسان نیست و هر مخاطبی از موقعیت خویش به آن خیره می‌شود و معرفت می‌یابد. چنین است که در نگاه خیره یحیی سنوار به تصویرش، چیزی هست که تأثیر آن تا آینده‌ای نامعلوم باقی خواهد ماند.

دکتر علی روحانی

[۲ از ۲]

سینما به روایت محمد قربانی

20 Oct, 17:37


نگاهی خیره، از نقطه‌ای نامعلوم
(یادداشت سینمایی بی‌نظیر استاد عزیزم دکتر روحانی درباره آخرین تصاویر از یحیی سنوار)

در تحلیل انواع تصاویری که دوربین‌ها پدید می‌آورند، هنوز آن‌چنان که باید و شاید به تصاویر هلی‌شات پرداخته نشده است. شاید پژوهندگان قلمروی تصاویر سینما و عکاسی تصور نمی‌کردند روزی فرا برسد که تصویرِ جهان از بلندای نقطه‌ای دور، آن هم به کمک دستگاه‌هایی رایج و در دسترس، چنین امکان‌پذیر باشد؛ نماهایی که تولیدشان در گذشته چندان در اختیار تصویرسازان نبود و تهیه آن‌ها، تنها به کمک صنایع هوایی میسر بود و ماحصل آن نیز چندان بی‌خطر نبود (در نمونه‌ای مشهور آلبر لاموریس در هنگام تهیه تصاویر هلی‌شاتی برای مستند باد صبا در سد کرج جان باخت).

حالا که به گذشته می‌نگریم، ایده نگریستن از بالا و دیده شدن از فراز آسمان‌ها حاوی دلالت‌های معنایی مختلفی بوده است. در نمونه‌ای شاخص در «چه زندگی شگفت‌انگیزی» کاپرا، با سویه الهیاتیِ چنین نمای نقطه‌نظری مواجه هستیم؛ این که در آغاز فیلم، از فراز آسمان‌ها به زمین نگریسته می‌شود. این‌جا فرشتگانی از عرش اعلی به کره خاکی می‌نگرند و درباره سرنوشت قهرمان فیلم سخن می‌گویند.

[۱ از ۲]

سینما به روایت محمد قربانی

18 Oct, 14:36


🎞 اکران و نقد فیلم ما فرشته نیستیم
(مایکل کورتیز- ۱۹۵۵)

اپیزود ۹ از فصل پنجم فول فریم

یکشنبه (۲۹ مهر) ۱۷ تا ۲۰

برای ثبت‌نام به آی‌دی زیر پیام دهید:
@Artopium_ad

سینما به روایت محمد قربانی

17 Oct, 22:07


یحیی همیشه یحیی‌ست... تنها فاحشه‌ها عوض می‌شوند!


همه پایان‌ها و اوج‌های تراژیک تاریخ سینما را دور بریزید و این آخرین تصاویر از رهبر مقاومت فلسطین را ببینید. چه اسطوره‌وار خود را جاودانه کرد این مرد افسانه‌ای! چه عیسی‌وار در آخرین لحظات از دست دشمن گریخت و با عروج به آسمان جاودان شد! چه موسی‌وار عصایش را به رودخانه مرگ زد و از آن عبور کرد!

دشمنِ تا دندان مسلح جرئت نزدیک شدن به پیکر نیمه‌جان یحیی سینوار را ندارد و پهپاد برای شناسایی‌اش می‌فرستد. جایی که واقعیت از اسطوره جلو می‌زند، همین‌جاست. سینوار ته‌مانده توانش را جمع می‌کند تا با چوب‌دستی‌اش پرنده دشمن را بزند. آدم یاد رستم در گودال شغاد می‌افتد.

سر یحیی امشب دوباره بریده شد و به فاحشه‌ها پیشکش شد. یحیی همان یحیی‌ست، تنها فاحشه‌ها عوض شده‌اند. کافی است به جماعت نگاه کنید و فاحشه‌های معاصر یحیی را از لبخندها و شادی‌هاشان بشناسید.

مقاومت زنده است و زنده می‌ماند با چنین مردانی. اسرائیلی‌ها طوری سینوار را کشتند که هیچوقت نمیرد! سینوار افسانه می‌شود در قصه شب مادرانی که فرزندانشان بر جنازه اسرائیل پا خواهند کوبید.

سینما به روایت محمد قربانی

15 Oct, 13:34


فیلم شلخته رسولف بی آن که اندک توجهی به بنا کردن منطق اثر، ترسیم انگیزه‌های شخصیت‌ها و ظرافت‌های حداقلی سینمایی داشته باشد، پر شده از عقده‌گشایی فیلمساز علیه اعتقادات بخش قابل توجهی از مردم ایران. عقده‌گشایی‌ای که پشت دشمنی با جمهوری اسلامی پنهان می‌شود. اگر موضع فیلمساز این بود که عده‌ای در جمهوری اسلامی از اعتقادات مردم سوءاستفاده کرده‌اند و به اسم حکومت دینی ظلم و ستم می‌کنند، موضعی به جای خود قابل بحث بود. اما رسولف ریشه ظلم‌های حاکمیت را اعتقادات اسلامی و دینی معرفی می‌کند. البته از ساختن سینمایی همین مسئله هم عاجز است و حتی در مواردی قهرمان‌های داستانش (دختران خانواده) آنتی‌پاتیک می‌شوند. نگاه رسولف به دینداران بسیار باسمه‌ای و عقب‌مانده است.

رسولف دقیقا دچار بیماری‌ای است که حکومت را مبتلا به آن می‌داند: به رسمیت نشناختن دیگری. تصویری که رسولف از یک زن مذهبی ترسیم می‌کند، توهین‌آمیز است. زن صرفا خدمتکار خانه‌ است، مدام در حال شانه زدن موی همسرش و حمام کردن اوست، هیچ مخالفتی با او ندارد و برده‌وار خواسته‌های او را در خانه اجرا می‌کند. او حتی در تنش‌هایی که با دختران طرفدار براندازی‌اش دارد، گاه از همسرش سبقت می‌گیرد و این شوهر است که جلوی زدوخورد او با دخترانش را می‌گیرد. اما ناگهان همین زن در انتها به دخترانش می‌پیوندد و به شکلی باورناپذیر جلوی همسرش می‌ایستد. رسولف در فیلمش به جای آن که به دنبال ارائه اثری استاندارد باشد، به دنبال تصویرسازی از هشتگ‌های داغ اعتراضات 1401 است. اما به نظر می‌رسد در ساختن هشتگ «زنان علیه زنان» بدجوری لو رفته و چهره ضدزن خود را نشان داده است. این را هم اضافه کنم که او نمی‌تواند تماشاگر را به شکلی ویژه به دو دختر فیلم -که قرار است قهرمانان داستان باشند- نزدیک کند و از ساختن شخصیت‌هایی دوست‌داشتنی از دخترها عاجز است. تنها تماشاگرانی با این دختران همراه می‌شوند که مخالف سیاسی جمهوری اسلامی باشند. این همان تقلبی است که فیلمسازان موسوم به اپوزیسیون انجام می‌دهند.

اما هدف اصلی فیلم نمایش ده‌ها کلیپ از درگیری‌های خیابانی سال 1401 است. کلیپ‌های به هم پیوسته‌ای که هیچ توجیه درون‌فیلمی‌ای ندارند و مخاطبشان تماشاگران عادی سینما نیستند. این کلیپ‌ها را قرار است به اصطلاح منتقدین جشنواره‌های ایدئولوژیک و سیاست‌زده‌ای مانند کن ببینند تا رسولف به جایزه‌اش برسد. سنِ کن، مقصد همان مسیر میانبری است که در ابتدای یادداشت به آن اشاره کردم.

در آخر بد نیست به نکته اساسی‌ دیگری اشاره کنم. فیلمسازان صنعت اپوزیسیون معمولا مشکل اصلی سینمای ایران را سانسور معرفی می‌کنند. اما فیلم‌هایی نظیر «دانه انجیر معابد» نشان می‌دهند که معرفی سانسور به عنوان مشکل اصلی سینمای ایران، آدرس غلط دادن است. در این فیلم زنان حجاب ندارند، قریب به ده صحنه فیلم روی تخت زن و شوهر داستان و همچنین در حمام برگزار می‌شود، برخی الفاظ ممنوعه در سینمای ایران از دهان شخصیت‌ها شنیده می‌شود و ... . اما آش همان آش و کاسه همان کاسه است و فیلم جناب برانداز از حداقل‌های سینمایی در متن و اجرا بی‌بهره است. بنابراین به نظرم نمایش عمومی این فیلم‌ها نه تنها آسیب‌زا نیست، بلکه به نفع سینمای ایران است و می‌تواند در جهت زدودن توهم «ما فیلمسازی بلدیم اگر بگذارند» عمل کند. همچنین اکران این‌گونه «فیلم»ها می‌تواند کاسبی جشنواره‌ای و سیاسی برخی فیلمسازان متقلب را به هم بزند. زندانی و ممنوع‌الکار شدن امثال رسولف، تنها دست‌آورد سینمایی! آن‌هاست و آنها جز این چیزی در چنته ندارند. بنابراین سیاست‌های فرهنگی ما نیز در کنار جشنواره‌هایی مثل کن و تلویزیون‌هایی مانند مهدکودک من‌وتو، نقش تکه‌ای از پازل شهرت رسولف‌ها را در سال‌های پس از انقلاب -به ویژه دو دهه اخیر- ایفا کرده‌اند.
کاش این دوستان حداقل سینما داشتند. آن‌وقت می‌شد فیلم‌هایشان را دید و بعد از آن با آنها مخالفت یا موافقت سیاسی کرد. آنوقت می‌شد درباره ذهن مستعمره‌شان حرف زد. کاش اصلا این دوستان آدم‌های جدی‌ای بودند که با پرداختن به آنها وقتی از کسی تلف نمی‌شد. کاش ایران اپوزیسیون جدی‌ای داشت. کاش...

[۳ از ۳]

سینما به روایت محمد قربانی

15 Oct, 13:34


با این مقدمه به سراغ فیلم «دانه انجیر معابد» محمد رسولف می‌رویم که در دوگانه‌ای که توضیح دادم، جزو دسته دوم است. فیلم درباره اعتراضات «زن، زندگی، آزادی» در سال 1401 است. فیلم نزدیک به سه ساعت و بیشتر شبیه خطابه‌ای مطول است. درام «دانه انجیر معابد» آن‌قدر فدای عقده‌گشایی، فحاشی و اپوزیسیون‌بازی شده است که عملا با سه فیلم در یک فیلم مواجهیم.

در فیلم اول بازپرسی را می‌بینیم که مقامات بالادستی‌اش می‌خواهند او را به ارائه دادخواست‌هایی غیرانسانی مجبور کنند؛ اتهاماتی که صرفا جنبه سیاسی دارند. در فیلم اول بازپرس را در دوراهی میان نیمچه ارزش‌های مفروضش و منافع مالی خود و خانواده‌اش می‌بینیم. این دوراهی رها می‌شود تا در فیلم دوم ناگهان دختری تیرخورده در اعتراضات به خانه بازپرس وارد ‌شود. در فیلم سوم، ماجرای فیلم دوم هم رها می‌شود تا به هسته مرکزی نگاه فیلمساز برسیم. جایی که بازپرس ناگهان و بی آن که پروسه تبدیل شدنش به یک هیولا را ببینیم، شروع می‌کند به بازجویی، شکنجه و زندانی کردن همسر و فرزندانش. در نمادبازی کودکانه پاره سوم فیلم، بازپرس نماد حاکمیت است، همسرش نماینده تفکر سنتی مدافع جمهوری اسلامی و دخترانش هم نماد زنان و دختران ستمدیده و مبارز نسل جدید هستند. جالب اینجا است که در هر پاره از فیلم، ویژگی‌های شخصیتی و همچنین نوع روابط شخصیت‌ها به اساسا مستقل از پاره‌های دیگر است. به شکلی که می‌شد هر بخش را با شخصیت‌های متفاوت و به عنوان اپیزودی مجزا برگزار کرد.

بحث سینمایی کردن درباره «فیلمی» که سازنده‌اش در این حد هم سینما بلد نیست که نمای کلوزآپ شخصیتش -در حالتی که هیچ حرکتی ندارد- را اسلوموشن نگیرد، تلف کردن وقت است. نماز خواندن شخصیت‌ها در ضدنور که مثلا به آن‌ها حالتی هیولایی می‌دهد، کلوزآپ‌های غرق‌آبی و گل‌درشت، تدوین شلخته، دیالوگ‌های مصنوعی و شخصیت‌پردازی کاریکاتوری، همه و همه نشانگر این مسئله‌اند که فیلمساز از حداقل‌ سواد سینمایی‌ای که می‌توان در ترم‌های اول لیسانس آموخت هم بی‌بهره است. بنابراین بهتر است درباره هدف فیلمساز حرف بزنیم، چرا که اثر الکن و کاریکاتوری‌اش جز نشانه‌هایی برای شناخت اهداف سازنده‌اش چیزی به دست نمی‌دهد.

[۲ از ۳]

سینما به روایت محمد قربانی

15 Oct, 13:34


کاش حداقل سینما داشتید
(نقد «دانه انجیر معابد»- محمد رسول‌اف)

سینما، سینما است. نه منبری است که بر فراز آن بشود سخنرانی کرد و نه کوزه‌ای که بتوان هر بار چیزی را به عنوان محتوا درونش ریخت. یاد گرفتن سینما کار سختی است. سینما هم هنر سختی است و هم به قول رابرت مک‌کی 24 فریم بر ثانیه فیلمساز را لو می‌دهد. لذا فیلمساز شدن استخوان ترکاندن، مراقبه و ریاضت می‌خواهد. در این بین دو نوع فیلمساز کارنابلد، متقلب و کلاهبردار در سینمای جهان به صورت عام و در سینمای ایران به شکلی خاص، راه میانبر را انتخاب و نابلدی خود را پشت دعواهای سیاسی، فرهنگی و ... پنهان می‌کنند. این فیلمسازان از وضعیت موجود سوءاستفاده کرده و سعی می‌کنند از میان طرفداران جریان‌های سیاسی و فکری که لزوما سینما نمی‌فهمند، برای فیلم‌های خود طرفدار بتراشند. در ایران طیف گسترده‌ای از این فیلمسازان کلاش داریم که در یک سر این طیف ارزشی‌ها دیده می‌شوند و در سر دیگر طیف؛ براندازان.

[۱ از ۳]

سینما به روایت محمد قربانی

13 Oct, 17:03


🔍 نقد یوتوبی انیمیشن «ماشین‌ها»

🎞 ویدئوی این هفته را در آدرس زیر ببینید.

https://youtu.be/vshL5w0iOWQ?si=71W9_phLF3UWwpqQ

سینما به روایت محمد قربانی

10 Oct, 13:53


لینک دانلود مستند «پنج دوربین شکسته»

https://download.ir/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d9%81%db%8c%d9%84%d9%85-%d9%85%d8%b3%d8%aa%d9%86%d8%af-five-broken-cameras-2011/

این مستند حس زندگی در کنار اشغالگران صهیونیست را به خوبی منتقل می‌کند.

سینما به روایت محمد قربانی

10 Oct, 08:27


🎞 اکران و نقد فیلم شمال به شمال غربی
(آلفرد هیچکاک- 1959)

اپیزود ۸ از فصل پنجم فول فریم

یکشنبه (۲۲ مهر) ۱۷ تا ۲۰

برای ثبت‌نام به آی‌دی زیر پیام دهید:
@Artopium_ad

سینما به روایت محمد قربانی

09 Oct, 14:47


حتی تماشاگر اسم  اصلی فیل را هیچوقت نمی‌شنود و همه او را با همان نامی که بچه‌ها صدایش می‌کنند، صدا می‌زنند. فیل به قول راوی با وجود «پوست کلفت» بودن و هیکل تنومندش، بسیار مهربان است. او حتی در اعتراضات از خشونت معترضین بلعین نیز جلوگیری می‌کند و حتی جایی برای آرام کردن سربازان رژیم اشغالگر، آن‌ها را «پسرعمو»های خود خطاب می‌کند. فیل نماد صلح و زندگی است، اما نهایتا توسط سربازان اشغالگر کشته می‌شود. شهادت فیل، شهادت صلح است.
اما جبرئیل که نماینده نسلی است که 7 اکتبر را رقم زدند، از همه شخصیت‌ها مهمتر است. اولین کلماتی که از زبان کودک خردسال عماد شنیده می‌شود، «جدار»، «تفنگ» و «سرباز» است. «پنج دوربین شکسته» می‌گوید بچه‌های فلسطینی به محض چشم باز کردن، ظلم و اشغالگری می‌بینند و مبارزه‌شان با اسرائیل به مثابه مبارزه با مرگ است و به منظور ادامه حیات. پس از شهادت فیل، جبرئیل با همان زبان کودکانه از عماد می‌پرسد که چرا سربازان اسرائیلی را با چاقو نمی‌کشد. این‌جا است که صدای راوی (عماد) شنیده می‌شود که می‌گوید: «ما گاهی کودکی خود را از دست می‌دهیم». جمله‌ای که بسیار هوشمندانه و البته دوپهلو است. این جمله از طرفی به باز شدن نابه‌هنگام پای کودکان به مقاومت اشاره دارد و از سوی دیگر علیه کسانی است که اعتقادی به مبارزه ندارند و کاری خلاف فطرت (کودکی) و طبیعت خود انجام می‌دهند و طرفدار سازش‌اند. زاویه دید تماشاگر بیش از هر کسی به جبرئیل نزدیک است. چرا که تماشاگر هم مانند جبرئیل برای اولین بار با مبارزه مردم فلسطین علیه اشغالگری مواجه می‌شود و همان‌طور که جبرئیل تنها راه را مبارزه و مقاتله می‌بیند، تماشاگر هم نسبت به سربازان اشغالگر رژیم صهیونیستی چنین موضعی پیدا می‌کند. در واقع جبرئیا همان وجدان بیدار و فطرت پاکی است که هر انسانی را -فارغ از دین و آیین و گرایشات مختلف سیاسی و فرهنگی‌اش- به حمایت از مردم فلسطین و مبارزه علیه اسرائیل وامی‌دارد.
«پنج دوربین شکسته» اسرائیل را نه به عنوان یک دشمن سیاسی، بلکه در قامت پدیده‌‍‌ای ضد انسانیت و حیات تصویر می‌کند. تصویری که امروز و همزمان با سونامی جهانی تنفر علیه اسرائیل، بیش از هر زمان دیگری می‌تواند موثر باشد. عماد بورنات موفق می‌شود به زبان لطیف هنر، پرده از چهره شر مطلق صهیونیسم بردارد و تلویحا مقاومت را به عنوان تنها راه حیات مردم فلسطین نشان دهد. همان‌طور که در جایی از مستند می‌گوید: «دنبال کردن آرمان‌ها بدون خشونت کار سختی است، به ویژه وقتی همه جا پر از مرگ می‌شود».

[۳ از ۳]

سینما به روایت محمد قربانی

09 Oct, 14:46


گویی آن‌ها پیش از مواجه شدن با مردم روستا، علیه طبیعت و سرسبزی و زیبایی بلعین اعلان جنگ کرده‌اند. فیلمساز از بولدوزرهایی که در حال از ریشه درآوردن درختان زیتون هستند، قطع می‌کند به نمایی که در آن آهویی که گویی از بولدوزرها ترسیده است، پا به فرار گذاشته است. به این ترتیب حتی حیوانات را به عنوان عناصر دیگری از طبیعت، در جبهه دشمنان رژیم قرار می‌گیرند. فیلمساز پس از این، ماجرای شهرک‌سازی رژیم را مطرح می‌کند و مجددا یک کنتراست هوشمندانه بین دو طرف منازعه می‌سازد. در قاب‌هایی که بورنات از روستا می‌گیرد، خط افق مشخص است، آسمان آبی به چشم می‌آید و سرسبزی روستای بلعین برجسته است، اما در مقابل ساختمان‌های شهرک‌های اسرائیلی‌ها به بیرون قاب ادامه دارند، آسمانی در سمت آن‌ها دیده نمی‌شود و همه نماها از شهرک‌ها، خفه و بدون هیچ المانی از طبیعت هستند. 
پس از این بورنات خانواده و فرزندانش را معرفی می‌کند. او می‌گوید 4 فرزند دارد که هر کدام در دوره خاصی متولد شده‌اند و بسته به حوادث گوناگون سرزمین‌های تحت اشغال، کودکی متفاوتی داشته‌اند. راوی می‌گوید دوربین مستندش را به منظور دیگری و برای ثبت خاطرات خانوادگی‌اش -به ویژه تولد فرزند چهارمش- خریده است. به این ترتیب او خود را از هر جریان سیاسی‌ای جدا کرده و خود را از مردمی معرفی می‌کند که جنگ و اشغالگری زندگی عادی‌شان را مختل کرده است. در واقع این پنج دوربینی که هر کدام طی مستند در حادثه‌ای حین اعتراضات می‌شکنند یا گلوله می‌خورند، قرار بوده ضبط‌کننده زندگی عادی خانواده بورنات باشند؛ اما اشغالگری خود را به قاب این دوربین‌ها تحمیل کرده است. 
بورنات در کنار نشان دادن تصاویری از زندگی روستایی مردم، تظاهرات علیه شهرک‌سازی را نیز به عنوان بخشی از زندگی آن‌ها به تصویر می‌کشد. حین یکی از تظاهرات، اولین دوربین او می‌شکند و آخرین تصویری که این دوربین ضبط می‌کند، متعلق به مردی از اهالی روستا به نام ادیب است که درخت زیتونی را بغل کرده و جملاتی درباره عشق به وطن می‌گوید. ادیب با درخت یکی شده است، اما تصویر از جا درآوردن درختان در ابتدای مستند، این تعلیق را ایجاد می‌کند که خشونت سربازان اسرائیلی بیشتر خواهد شد و اهالی معترض روستا نیز -که مثل ادیب و درختان زیتون در زمین بلعین ریشه دارند- به زودی از میان برداشته خواهند شد.
دومین دوربین هم کار خود را با ضبط جشن آزادی یکی از برادران عماد بورنات، بذرپاشی پدرش در زمین کشاورزی‌شان و تاتی‌تاتی کردن جبرئیل -آخرین فرزند بورنات- آغاز می‌کند؛ اما اشغالگری باز هم خودش را به قاب دوربین تحمیل می‌کند. شهرک‌سازی‌ها و اعتراضات ادامه می‌یابند و دوربین‌های عماد دورنات هم یکی پس از دیگری در درگیری‌ها می‌شکنند. رفته‌رفته اعتراضات به خشونت شدیدتری می‌کشد و چند نفری از بلعین و روستاهای اطراف شهید می‌شوند. با شهادت چند نفر، پای سیاسیون به روستا باز می‌شود و این‌جا است که بورنات تیزهوشانه ناامیدی خود از سیاسیون را ابراز می‌کند. او حین فیلمبرداری از مصاحبه یکی از سیاسیون دولت خودگردان، می‌گوید: «دارم از ادیب فیلم می‌گیرم». این یعنی او بی توجه به آن شخصیت سیاسی، دوربینش را فقط برای ضبط تصاویری از مردم مقاوم روستا به کار می‌گیرد و هیچ توجهی به سیاسیون ندارد.
شخصیت‌های اصلی مستند دو مرد از اهالی روستا با نام‌های ادیب و فیل هستند و البته جبرئیل -فرزند آخر عماد-. فیل و ادیب در همه اعتراضات جلوتر از همه راه می‌افتند و چند باری دستگیر می‌شوند. فیل سمپاتیک‌ترین شخصیت فیلم است. او معمولا با بچه‌ها دیده می‌شود، پر شور و ذوق است، همیشه لبخند به لب دارد، در نمایش‌های آکروباتیک روستا شرکت می‌کند و محبوب‌ترین مرد روستا است.

[۲ از ۳]

سینما به روایت محمد قربانی

09 Oct, 14:43


نقد یک شاهکار هنری از سینمای مستند فلسطین
(به مناسبت سالگرد ۷ اکتبر)

«پنج دوربین شکسته» به کارگردانی عماد بورنات و محصول سال 2011، مستندی درخشان در تاریخ سینمای فلسطین و جهان است. فیلمی که از موضع سازش آغاز می‌کند و رفته‌رفته با نمایش عاقبت اعتراضات صلح‌آمیز مردم فلسطین، مقاومت را به عنوان تنها گزینه ممکن در ذهن تماشاگر جا می‌اندازد؛ بی آن که به این مسئله اشاره مستقیمی داشته باشد.
فیلم با معرفی روستای بلعین در کرانه باختری رود اردن بورنات آغاز می‌شود. عماد بورنات که خود راوی مستند است، همزمان با پن دوربین روی زمین‌های اجدادی‌اش، از کودکی خود می‌گوید. این نما به پیرمردی -پدر عماد بورنات- قطع می‌شود که در حال شخم زدن زمین است. دوربین با حرکت از چهره پدر به سمت زمین، پیرمرد را همچون درختان زیتون آن اقلیم، ریشه‌دار در زمین نشان می‌دهد. اما تصاویر زیبای روستای بلعین ناگهان با صدای بولدوزرهای رژیم خدشه‌دار می‌شود. بورنات به سرعت و در همان ابتدای مستند، تکلیف دو طرف دعوا را مشخص می‌کند و سربازان رژیم اشغالگر را در مقابل اقلیم و طبیعت و مردم روستای بلعین قرار می‌دهد.

[۱ از ۳]

سینما به روایت محمد قربانی

04 Oct, 13:31


🎞 اکران و نقد فیلم دزد دوچرخه
(ویتوریو دسیکا- 1948)

اپیزود ۷ از فصل پنجم فول فریم

یکشنبه (۱۵ مهر) ۱۷ تا ۲۰

برای ثبت‌نام به آی‌دی زیر پیام دهید:
@Artopium_ad

سینما به روایت محمد قربانی

03 Oct, 18:03


نقد انگیزه مندی قهرمان در فیلمنامه "گردبادها"


محمد قربانی: شخصیت پردازی کیت به عنوان قهرمان فیلمنامه #گردباها از همان صحنه افتتاحیه آغاز می شود؛ جایی که کیت همه اعضای گروه را برای ماجراجویی از خواب بیدار می کند. در صحنه افتتاحیه، کیت دختری شوخ و شنگ و باانرژی معرفی می شود که اعضای تیمش را برای مواجهه با خطر به خط می کند. او مغز متفکر و رهبر گروه محققانی است که به دنبال مهار گردبادها هستند. آنها سعی دارند این کار را با مختل کردن فرایند شکل گیری گردبادها انجام دهند، اما شکست می خورند و جز کیت و هاوی، همه اعضای گروه- ازجمله معشوق کیت- کشته می شوند. در مقدمه خوب گردبادها علاوه بر معرفی شخصیت کیت، خود گردباد نیز شناسانده می شود و این پدیده به دانسته های خارج از متن تماشاگر واگذار نمی شود.
پس از این مقدمه، کیت در حالی پنج سال بعد از آن حادثه به تصویر کشیده می شود که دیگر نشانی از شیطنت و نشاط اولیه در چهره اش دیده نمی شود و تیپ اسپرت کویرگردی اش به یک تیپ اداری و رسمی تبدیل شده است؛ کنتراستی که تأثیر حادثه پنج سال پیش در اوکلاهما را به رخ می کشد. کیت مشغول کار در یک اداره هواشناسی در نیویورک است که هاوی از راه می رسد. او از کیت می خواهد در پروژه ای مشابه پروژه پنج سال پیش به او کمک کند. اما کیت در اولین گفت وگو این پیشنهاد را رد می کند. علت رد پیشنهاد از جانب کیت مشخص است؛ تجربه ای دردناک در گذشته. او برای همراهی هاوی نیاز به انگیزه دارد و درست از همین جا ایرادات فیلمنامه در شخصیت پردازی جلوه می کند.
صرف دیدن هاوی پس از پنج سال نمی تواند دلیل قانع کننده ای برای همراه شدن کیت با او باشد. اما فیلمنامه نویس این نقطه مهم از فیلمنامه را به سرعت سرهم بندی کرده است. کیت پس از رد پیشنهاد هاوی، در رویا معشوقش را می بیند و پس از پریدن از خواب، با خبری که هاوی مبنی بر کشته شدن 11 نفر بر اثر گردبادی در اوکلاهما برایش فرستاده است، مواجه می شود؛ اتفاقاتی که نمی توانند دلایل قانع کننده ای برای همراهی کیت با هاوی باشند، چراکه طی پنج سال گذشته قطعا این اولین باری نیست که کیت خبر کشته شدن عده ای در گردباد را می خواند، یا خواب معشوقش را می بیند.
تماشاگر انتظار اتفاق ویژه ای برای بازگشت کیت به ماجراجویی دارد؛ اتفاقی که بتواند انگیزه ای قوی در کیت برای مواجهه دوباره با گردبادها ایجاد کند...

🔹 متن کامل را در صفحه 45 شماره 260 #مجله_فیلم_نگار در www.filmnegar.ir بخوانید.

سینما به روایت محمد قربانی

30 Sep, 10:35


🔍 نقد و بررسی انیمیشن «موش سرآشپز»

🌎 آنلاین

🗓 فردا شب (۱۹ تا ۲۱)

📎 برای هماهنگی و ثبت‌ نام به آی‌دی زیر پیام دهید.
@Artopium_ad