صدای پدر، لحظهای باشکوه در پایان یک دوران تاریک
به گزارش روابط عمومی مؤسسه فرهنگی پیام آزادگان، استان خراسان رضوی، پس از ۶۶ ماه اسارت، وقتی به وطن بازگشتم و به تهران رسیدم، شماره تلفن پنج رقمی خانهام در گوشه ذهنم مدام مرا وسوسه میکرد که با آن تماس بگیرم. این اشتیاق لحظه به لحظه در وجودم بیشتر میشد تا اینکه بالاخره چشمم به یک تلفن رایگان افتاد.
دل توی دلم نبود و وقتی ارتباط برقرار شد، پس از شنیدن چند صدای بوق، صدای پدرم را شنیدم که گفت: «بله، بفرمایید!» شنیدن صدای او پس از سالها چنان شور و شوقی در من ایجاد کرد که بیاختیار گفتم: «منم جواد!» پدرم که هنوز در شوک بود، پرسید: «کدوم جواد؟» و من دوباره گفتم: «بابا، من جواد پسرت...»
در آن لحظه فریاد پدر را شنیدم که گفت: «جواد تویی؟» چند ثانیه بعد، مادرم گوشی را گرفت و با من همکلام شد. آن لحظات واقعاً باشکوه و بینظیر بودند و هیچ خاطرهای به شیرینی آن تماس در زندگیم نداشتهام.
لینک کامل مطلب
@mfpa_ir