«با گرمایی که حوالی ساعت یک بعدازظهر بر شهر سنگینی میکرد، تحمل زوزههای سگ غیرممکن بود. دو روز میشد که وسط میدان میشله جا خوش کرده بود و دو روز میشد که بیوقفه زوزه میکشید.»
کمتر رمان کوتاهی وجود دارد که ساختارش تا این حد حسابشده باشد. شخصیتهای داستان با ایجاز تمام تصویر شدهاند، گویی طرحی برساخته از چند خط ساده.
روفن سؤالات بسیاری را تا پایان داستان بیپاسخ میگذارد، اما خواننده با رغبت تمام روایت را پی میگیرد و احساس نمیکند که نویسنده او را به بازی گرفته است. آنچه ما در طول گامهای دقیق و صحنههای سادهی او احساس میکنیم تمثیل مدرنی است دربارهی وفاداری به دیگران، پایبندی به اعتقادات، و نادیدهگرفتن خویشتن برای تحمل عواقب ناشی از ایستادگی بر سر باورها.
🔸از نیویورک ژورنال آو بوکز
🔸قلادهی قرمز
نوشتهی ژان-کریستف روفن
ترجمهی انوشه برزنونی
۱۵۰ صفحه
جیبی/ شومیز
🔸سفارش از طریق وبسایت نشر ماهی
🌐 www.nashremahi.com