روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

@jungianpsychology


روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

22 Oct, 16:34


ادامه ....

هیچ دگمایی نیز رهایی بخش او نخواهد بود! زیرا حقیقت نهفته در دگما نیست بلکه در ذات انسانی است!

داستایوفسکی تنها یک راه برای رستگاری می شناسد: سادگی و عشق !
درست به همین دلیل است که داستایوفسکی خود هرگز به کلیسا نرفت و در سخنی شگفت چنین گفت که اگر من بدانم که حقیقت جایی در بیرون عیسی مسیح است و من ناچارم میان مسیح و حقیقت یکی را انتخاب کنم من مسیح را انتخاب می کردم.
دلیل این سخن او این است که او میان دانسته و دگمایی که حقیقت را ساختاربندی می کنند و سادگی، عشق و آزادی که در شخص مسیح نمود یافته است بدون هیچ تردیدی دومی را انتخاب می کند.

اگر یونگ می توانست با او سخن بگوید به او می گفت که هیچ چیز، هیچ چیز، هیچ چیز در آدمی به اندازه فرافکنی مشکلات حل نشده شخصی او به جامعه اش و دیگران خطرناک نیست!
آنان که تاریکی درون خود را نمی بینند و برای از میان بردن تاریکی در جهان بیرون خود قیام می کنند!
آنان که دگمای برگزیده خود را حقیقت و نور می دانند و به عنوان باورمندان به آن دگما تصور می کنند که اگر آن دگما و باور نور است پس من هم از نور هستم!
آنها با نابینا شدن بر سایه های خود ، تاریکی را در جهان بیرون جستجو می کنند تا نابودش سازند.

این مستبدان نورانی چنان حجابی از نور بر چشمان خود کشیده اند که هیچ چیز جز بازتاب تصویر خود را در آیینه دگمای خود نمی بینند.

آنها می خواهند آرمانشهری خالی از دیگران تاریک خلق کنند. جایی که تنها منزلگاه انسانهای نورانی چون خود آنان است و در این راه خیلی زود از عشق، سادگی و شفقت تهی می شوند و بی رحمی و سنگدلی آنان جهان را به آتش خواهد کشید.
اینگونه است که انقلابها توان منحصر به فردی در خلق استبداد و سرکوب دارند.

یونگ همچنین به شریعتی می گفت که این باور که رشد آگاهی و معنوی انسانی ناگزیر به انقلاب ختم می شود پیش فرض خطرناکی است که به تورم کهن الگویی رهبران سیاسی انقلابها منتهی می شود.

زیرا آنها خود را آگاه ترین و رشد یافته ترین انسانها تصور خواهند کرد.
زیرا آنان هستند که از دام نفس رهیده اند و اکنون آمده اند تا از پای دیگران نیز زنجیر بر گیرند و هر گاه که معنویت به ابزاری سیاسی بدل شود استبداد از پس ان فرا خواهد رسید.

و در نهایت اگر کیرکگور می توانست با او سخن گوید می گفت که انقلاب حقیقی تنها در فرد رخ می دهند و نه جمع، و انقلابهایی که بر پایه توده های بی شکل مردم شکل می گیرند نخستین چیزی را که نابود می سازند فردیت مقدس و الهی انسانی است.
جمع هیچگاه نمی تواند بر اساس حقیقت حرکت کند زیرا محل تولد حقیقت فرد است و نه جمع.

هیچ خطایی در نظر کیرکگور مهلک تر از این نیست که ایمان را به یک ابزار برای دستیابی به آزادی و رهایی بخشی سیاسی بدل کنیم، زیرا ایمان ناگزیر به اسلحه سیاست بدل خواهد شد.

آنچه اندیشه شریعتی را در برابر آزمونهای تاریخ چون هر اندیشه آرمان گرایانه مبتنی بر ساده نگری رمانتیک به شخصیت و وجود انسانی با شکست مواجه ی سازد نه انگیزه و آرمانهای او بلکه درک ساده انگارانه او از وجود و ماهیت انسانی و عدم عمق روانکاوانه اندیشه او و برکشیدن جمع در برابر فردیت انسانی است. این بهایی است که جامعه ما هر روز در بطن جامعه می پردازد و به موقعیت تراژیکی ختم می شود که آن که در خانه سرکوب می کند می خواهد که نجات بخش جهان شود، بی آنکه بداند بدون عشق و خرد نه نجاتی در درون هست، نه در خانه و نه در جهان بیرون.

آیدین آرتا

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

22 Oct, 16:34


،،
اگر داستایوفسکی، یونگ و کیرکگور با شریعتی سخن می گفتند

این روزها که ایده های مقاومت، انقلاب، عدالت و آزادی بخشی که در بنیاد انقلاب اسلامی ایران نهفته بودند یک بار دیگر در مرکز تقابلی بزرگ به سطح سیاست آمده اند، فضایی منحصر به فرد برای اندیشیدن ایجاد شده است.

چگونه ما به اینجا رسیدیم؟ چه چیزی در بنیاد تفکر سیاسی ما به حقیقت اجتماعی و جهانی ما در شکل امروزی آن تولد بخشیده است؟

بسیاری تصور می کنند که شریعتی و ایده های او تفکراتی رنگ باخته در تاریخ و بی ربط به امروز ما هستند.

حقیقت این است که تار و پود این رَدایی که بر تن سیاست معاصرمان کرده ایم از تفکرات او تنیده شده است. تفکراتی که آسیب های زیادی برای جامعه ما به همراه داشته اند. نه به این دلیل که او واپسگرا و مرتجع بود و یا سودای جاه طلبانه خطرناکی داشت که میان عدالت مارکسیسم، آزادی اگزیستنشیالیسم و نیروی انقلابی نهفته در شیعه اتحاد به وجود بیاورد، بلکه به این دلیل که درک او از حقیقت انسانی و ماهیت وجودی انسان دچار نقصانی بزرگ بود که این درک غلط و روانشناسی سطحی او از انسان ، ریشه بخش بزرگی از مشکلاتی است که جامعه امروز ما از آن رنج می برد.

اندیشه شریعتی با تفسیر انقلابی او از "شیعه سرخ" شکل گرفت. شیعه ای که به باور او بر خلاف شیعه محافظه کار سیاه، بر مبنای عدالت، مقاومت در برابر سرکوب و کنشگری انقلابی شکل گرفته است.

به باور شریعتی آزادی حقیقی انسان از مسیر اتحادی موثر میان "آزادی درونی" او "آزادی سیاسی" او می گذرد.

در اندیشه او انسانها نخست می بایست به آزادی درونی دست پیدا کنند و از خودخواهی ، جهل و تعلقات مادی رهایی پیدا کنند تا در گامهای بعدی بتوانند در جهان بیرون دست به مبارزه ای موثر بر علیه نظامهای سرکوب و امپریالیسم بزنند.

برای او دین و شیعه سرخ، ابزاری بود برای آزاد ساختن خویشتن از بردگی درونی، و همزمان مقاومت و مبارزه در برابر ساختارهای سرکوبی که ما را به بردگی بیرونی کشیده اند.

آزادی برای او مفهومی جدانشدنی از مقاومت و انقلاب بود و به باور او شیعه با تاریخی سراسر شهادت و مقاومت در بنیاد خود اندیشه ای انقلابی و رهایی بخش است.

چنین آزادی نه از پذیرش منفعلانه مذهب بلکه از مبارزه ای فعال بر علیه بی عدالتی و سرکوب چه در مرزهای داخلی سرزمین خود و چه در خارج مرزهای سرزمینی تحقق می باید.

اینجاست که اندیشه کلیدی دیگر او تولد می یابد. اینکه آزادی همان مسئولیت است!
آنکه خود را آزاد ساخته است، وظیفه دارد که برای آزادی دیگران نیز هر جای جهان که باشند دست به مبارزه بزند.

در چنین چهارچوبی است که او موفق می شود که رشد معنوی، آزادی، مقاومت و انقلاب را در شیعه سرخ به اتحادی رمانتیک برساند.

دیدن اینکه اندیشه او چون طوفانی از گذشته به امروز ما رسیده است چندان دشوار نیست. پرسش اساسی این است که چه چیزی در اندیشه او بخش بزرگی از رنج جامعه امروز ما را خلق کرده است؟
او به عنوان یک اندیشمند پرمطالعه پرکار کجای کار را غلط درک کرد و اشتباه دید؟

هرگاه من به اندیشه های شریعتی می اندیشم، با خودم فکر می کنم اگر اندیشمندان خداباور و عمیقا با ایمانی چون کیرکگور ، داستایوفسکی و یا یونگ آثار او را می خواندند چه نقدی بر اندیشه او می نوشتند؟

داستایوفسکی به باور من به او می گفت که چقدر درک او از ماهیت ذات انسانی اشتباه است!
این باور نادرست که نقطه ای به نام پالایش درونی وجود دارد که پس از تحقق آن انسان به آن وجود آزاد و تعالی یافته ای بدل می شود که می تواند دست به انقلابی موثر و رهایی بخش در جهان بیرون بزند.

انسان ، آموزه ای از تناقضهای شگفت است. انسان داستایوفسکی همان انسان زیر زمینی است که هیچ وقت به خوبی ایده آلهایش نیست و نخواهد شد، همان مرد مضحکی است که حتی اگر جهانی سرشار از توازن و هارمونی به او ببخشند ویرانش می کند.
انسانی است که چون ایوان کارامازوف زیاد می داند و بهترین عقاید را دارد و در عمل جهان را به نابودی می کشد.

فرایند رشد انسان هرگز به یکباره صورت نمی گیرد و این تصور که جایی او به رهایی می رسد تا جهان را آزاد سازد باوری از بنیاد وهم آلود است.

ادامه‌ در پست بعد ...

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

19 Oct, 15:32


سالهاست که در حرکتم و نمی رسم ، و احساس می کنم این احساس نرسیدن، این نا ممکن بودنِ رسیدن، این در هیچ شناور بودن، این تهی بودن، همان تجربه ایست که به من عشق، آرامش و خاکساری بخشیده است.

در این راه نگاه‌های پرسشگر بسیاری را دیده ام که می خواهند بدانند چه کسی می داند؟ ذهن ها و دهانهای پُری را هم دیده ام که در این جام های تهی شراب و زهر دانسته می ریزند. حتی آدمهایی را دیده ام که از این شراب دانسته مست اند و یا از زهر آن بیمار. ولی برای من در نهایت انسان بودن غرق شدن در لذت رفتن و هیچگاه نرسیدن است. گم شدن جایی در سرزمین خواستن و نداشتن، و جستجو کردن و نرسیدن.

شاید حقیقت وجود ما نه در آنچه به دست می آوریم و می دانیم، بلکه در روشی است که برای جستجوی خود بر می گزینیم. اینکه بپذیریم ما در گذر سالها لبریز خواهیم شد از داستان‌هایی که زیسته ایم و هرگز روایت نخواهند شد، سرنوشتی که در سکوت در آغوشمان می گیرد و تمام آینده های ممکنی که تجسم می کنیم و هرگز فرا نخواهند رسید.

نمی دانم که تار و پودم را از حسرت خاطره سرشته اند و یا از شوق آرزوهایم، ولی می دانم که با هر دوی آنها می توانم از دریای عشق و آسمان شادمانی عبور کنم و همین کافی است.

میان تولد و مرگ ، انسان بودن برای من این است که عشق ورزیدن و از دست دادن را همزمان بیاموزم. هر دو را در جانم جاری سازم در حالیکه هرگز نمی رسم، نمی شوم و نخواهم دانست و با این همه، شکوه انسان بودن در این است که با تمام این نقص ها و غیرممکن ها می توان به تخیل آری گفت، عاشقی کرد و آزاد زیست.

آیدین آرتا
@AydinAreta

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

31 Aug, 16:45


زیباترین انسانهای جهان، آنها هستند که رنج کشیده اند ، زخم خورده اند‌ و طعم تلخ بی عدالتی، فقدان و سوگ راچشیده اند، ولی زخمهایشان را با شهامت و افتخار در آغوش کشیده اند و عاشقانه داستان زندگی و سفر قهرمانی خود را نوشته اند.

آنها عمیق ترین زخم خود را در مرکز داستان قهرمانی خود قرار داده اند، و دردناک ترین بریدگی و شکاف وجود خود را به دریچه ای گشوده به نور آگاهی بدل ساخته اند!
@AydinAreta

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

25 Aug, 17:25


https://www.youtube.com/watch?v=CQhqj3QLOLU

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

25 Aug, 17:25


تفسیر رویا از منظر فروید، یونگ و هیلمن
آیدین آرتا

این فایل ، بخش سوم جلسه تفسیر تطابقی رویا و نمادشناسی رویا از منظر فروید و یونگ بود که در حضور دوستان گروه ژانوس و با محوریت موضوعات زیر ارائه شد :

- شباهت ها و تفاوت های تفسیر رویا در روانکاوی تحلیلی فروید و یونگ

- تفاوت تاویل رویا در روانکاوی کهن الگویی هیلمن و تاکید او بر حرکت از تفسیر به تصویر و از لوگوس به میتوس، و اینکه چگونه نظام تاویل رویای او که منتقد تفسیر ایگو محور خواب است، ریشه های عمیقی در سنت اندیشه ایرانی دارد که به تاکید خود او به واسطه ارتباط هانری کربن با حلقه اِرانوس یونگ در نظام اندیشه کهن الگویی او به بنیادی ترین ایده تبدیل شده است. از این منظر، تاویل رویای هیلمنی را می توان تداوم ایده "زند" در ایران باستان و یا هرمنوتیک پدیدارشناسانه ای دانست که از حکمت خسروانی تا فلسفه اشراق تداوم داشته است و از طریق هانری کربن و حلقه ارانوس به ایده مرکزی نظام تفسیر رویای جیمز هیلمن بدل شده است.

نگاه هیلمن به رویا نه مانند فروید مبتنی بر تمایلات نهفته و سرکوب بود و نه مانند یونگ مبتنی بر جبران آگاهی با خودآگاهی. هیلمن به این باور رسیده بود که تمام این روند تفسیر رویا با هدف آگاهی بیشتر در رابطه با زندگی و در مسیر توانمندسازی ایگو عمیقا غلط است. به باور او فروید از شاهراه ناخودآگاه در مسیر تفسیر رویای خود استفاده کرده بود ولی این عملا روش او ، یک راه یکطرفه و پرترافیک از ناخودآگاه به شهر ایگو بود.

در نگاه هیلمن رویاها بخشی از داستانهای بزرگتر تاریخی و اسطوره ای ما هستند – ما باید آنها را بدون محوریت ایگو، درفرایند تاویل رویا درک کنیم و اجازه دهیم رویاها در فرایندی پدیدارشناسانه با وجود ما ارتباط برقرار کنند.

هیلمن، عمیقا مخالف جریانی در روانکاوی تحلیلی بود که تلاش می کرد روانشناسی را به یک علم با مفهوم پوزیتیویستی آن بدل سازد. به باور هیلمن اسطوره شناسی، روانشناسی انسانهای کهن است. زیرا ارتباط انسان و تصاویر و نیروهایی که ذهن انسان و عمل او را شکل می دهند و هدایت می کنند بیان می کند. روانشناسی نیز در حقیقت تفکر اسطوره ای زمان ماست برای اینکه خدایان و خیالات کهن را با نیروهایی شبیه ایگو ، سوپرایگو و سایه جابه جا می کند.

لینک دسترسی یوتیوب:
https://youtu.be/CQhqj3QLOLU

لینک دسترسی اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/C_GcLVixWjX/

@AydinAreta

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

17 Aug, 16:57


ادامه ... (بخش دوم)
تاملی بر درخواست مبینا
آیدین آرتا

......
مشکل از درخواست مبینا نیست. مشکل حتی مردمی هم نیستند که بر اساس روندهای موجود از درخواست او آشفته می شوند. مشکل نظام آموزشی ما و روند آموزش و ارزیابی آن است که هم مبینا و هم مردم قربانیان روش‌های فرسوده و صفر و یکی و بسته آن هستند. 

من از ۱۸ سالگی تا امروز و تقریبا به مدت سی سال بی وقفه دانشجو و در بخش بزرگی از این سالها همزمان دانشجو و معلم بوده ام. زمانی که من برای پذیرش در دکترای فلسفه درخواست دادم رئیس دپارتمان فلسفه با من مصاحبه کرد و با تعجب از من پرسید برای چه یک پزشک می‌خواهد فلسفه بخواند. او با سوال و جواب و بررسی طرح من توانایی من برای خواندن فلسفه را پذیرفت، ولی پزشک بودن من در نظر او نه تنها این یک امتیاز منفی نبود بلکه تایید کننده عشقی بود که من به فلسفه داشتم. وقتی برای پذیرش در تخصص روانپزشکی اقدام کردم اینکه من از پزشکی به فلسفه کوچ کرده بودم و حال میخواستم به پزشکی برگردم امتیازی منفی نبود بلکه موضوع علاقه های متنوع من، به بحث گرم و خوشایندی بین من و هیئت انتخاب منتهی شد. نزدیک به دوسال پیش من در همان دانشگاهی که استاد دانشکده پزشکی آن بودم درخواست پذیرش در دکترای جامعه شناسی در گرایش فرهنگ و گفتمان کردم که هم اکنون هم دانشجوی آن هستم و بی نهایت از آن لذت می برم. وقتی من از سفر یادگیری و تمام موفقیت ها، شکستها و آرزوهایم با استاد راهنمایم صحبت کردم چیزی که برایش مهم بود عشق و آرزوهای من به کاری بود که در آستانه ۴۵ سالگی تصمیم به آغاز آن گرفتم. 

سخن من با خودمان، ما مردم این است که ما و مبینا همه قربانیان نظام غلط آموزشی هستیم که تمام هستی و توانایی ما را یا با یک امتحان در ۱۸ سالگی مان می سنجد و یا با پول در جیب خانواده مان. سخن من با مبینا این است که شایستگی های ورزشی تو قطعا برای ورود به رشته پزشکی ارزشمند هستند. نظم، مدیریت زمان، اراده و پیگیری! تمام اینها به علاوه عشق تو به پزشکی مهم هستند. مبینای عزیز، شما تنها ورزشکاری نیستی که در طول تاریخ ورزش قهرمانی و پزشکی را با هم هدف خود قرار داده است. راجر بنیستر متخصص اعصاب بزرگی بود که قهرمان جهانی دو میدانی هم بود. اساسا در تاریخ پزشکی بسیاری از حوزه های دیگر به پزشکی آمده اند. دکتر کاخال پدر علم عصب شناسی مدرن ابندا هنرمند و نقاش بود و بعد به پزشکی علاقه مند شد. الکسیس کارال پدر جراحی عروق ابتدا فلسفه خواند و بعد به پزشکی علاقه مند شد. پل الریخ برنده جایزه نوبل پزشکی ابتدا گیاه شناس بود.

من تصور نمی کنم نظام آموزشی ما به هیچ کدام از آنها اجازه این رشد و تغییر را می داد. آیا کسی هست در نظام آموزشی ما که هرگز به فرسودگی و ساختار سخت و غیرمنعطف نظام آموزش ما که می تواند کشنده استعدادها باشد اندیشیده باشد؟ 
کاش باشد! کاش انگیزه و اندیشه ای باشد که نسل های بعدی ایران را از این روند بیهوده نجات دهد. 

مبینای عزیز، در جهانی ایده آل یقینا توان ورزشی تو امتیازی بزرگ در ورود به رشته پزشکی است، ولی در همان جهان ایده آل نیز حداقلی آکادمیک برای این ورود نیاز است. مسئله این است که در این هیاهو چیزی که کمتر در مورد آن صحبت شد این بود که بدون قهرمانی المپیک مبینا چه چیز دیگری برای ورود به پزشکی دارد؟ اگر من مسئول پذیرش بودم به قهرمانی تو و آنچه در شخصیت تو آن را ممکن ساخته است امتیاز بزرگی می دادم. بعد از دلیل تو برای پزشک شدن می پرسیدم و اگر در آن عشق به پزشکی و دوست داشتن مردم را می دیدم امتیاز شخصیت را به تمامی به تو می دادم ولی سوال دیگری هم بود و آن این بود که در تاریخ تحصیلی خود چه کرده ای؟ نه در تمام درسها بلکه تنها در آنها که دوستشان داشته ای زیرا آنها معیار واقعی رابطه دوست داشتن و یادگیری در شخص تو هستند. اگر تنها در همان درسها هم خوب بوده باشی تو را شایسته ورود به پزشکی می دانستم. به باور من آنچه درخواست شما در جامعه ما باید پدید آورد نه کارزار شرمنده ساختن تو از این درخواست بلکه کارزار شرمنده ساختن کسانی باید باشد که برصدر این نظام معیوب نشسته اند که نه تو می دانی در آن چگونه باید به رویای خود برسی و نه مردمی که با سالها زحمت و تلاش پشت درهای بسته این امتحان حافظه و یادسپاری مانده اند. 

از پیگیری رویایت نه پشیمان باش و نه شرمنده و نه مایوس. ما مردم و تو در سنگر مشترکی برای تغییر فردای ایران قرار داریم و تمام اینها درسهایی برای جامعه ما برای اندیشیدن است. با هم از این دشواری ها عبور خواهیم کرد.
@AydinAreta

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

17 Aug, 16:57


تاملی بر درخواست مبینا
آیدین آرتا

چند روز بود میخواستم چندخطی در رابطه با درخواست مبینا نعمت زاده بنویسم و تجربه ای را با شما به اشتراک بگذارم.

درخواست قهرمان ۱۹ ساله کشورمان برای تحصیل در رشته پزشکی با واکنش‌های عمدتا منفی زیادی روبرو شده است. در این چند روز بسیاری در مخالفت با درخواست مبینا نوشته اند و حتی چند کارزار هم علیه درخواست او ایجاد شده که شاید شما هم چون من آنها را دیده اید.

نمی دانم که آیا مبینا این نوشته را خواهد خواند یا نه ولی امیدوارم به دستش برسد و بخواند به این دلیل که داستان او برای جامعه ما داستان مهمی است و برای من به دلایلی که اشاره خواهم کرد داستانی مرتبط با مجموعه ای از تجربیات شخصی در طول زندگی است. تجربیاتی که ریشه در این دارند که من پزشک هستم، در دانشکده پزشکی عضو کمیته ارزیابی و پذیرش دانشجو بوده ام، و تکواندو را هم عاشقانه دوست دارم. اگرچه سایر مشغله های زندگی امکان دنبال کردن حرفه ای این علاقه را در سال‌های جوانی به من نداد ولی با همه دشواریها کمربند مشکی را تا تکمیل دان یک بین المللی آن گرفتم و پیش از مهاجرت از ایران برای دوسال عضو کمیته راهبردی و برنامه ریزی فدراسیون تکواندو بودم. حتی پس از مهاجرت هم هدفم تداوم همکاری با فدراسیون تکواندو استرالیا بود که در ابتدا امکان پذیر هم شد، ولی انشقاق این فدراسیون به دو مجموعه با اختلافات شدید داخلی مانع تداوم این همکاری کوتاه شد که خود داستان دیگری است‌.

تجربه ای که می‌خواهم با شما به اشتراک بگذارم مربوط به حدود ده سال پیش است که من به مدت سه سال عضو کمیته پذیرش دانشجویان پزشکی در دانشگاه نوتردام استرالیا و یکی از اساتید بررسی کننده پرونده درخواست متقاضیان ورود بودم و در مصاحبه با آنها هم شرکت داشتم. 

در بسیاری از دانشگاه‌های استرالیا و در حقیقت بیشتر آنها پزشکی به صورت postgraduate تحصيل می شود. به این معنا که نخست شما می توانید لیسانس و یا فوق لیسانس رشته دیگری را بخوانید و سپس برای پذیرش پزشکی اقدام کنید.

روند پذیرش مثل ایران نیست که تنها بر اساس یک آزمون سراسری، شایستگی متقاضیان ورود به پزشکی تعیین شود. آزمونی هست که GAMSAT نام دارد و نتیجه آن مهم است ولی تنها عامل تعیین کننده ورود نیست و هر دانشگاهی هم روند متفاوتی برای پذیرش دارد. در دانشگاهی که من با آن همکاری می کردم از متقاضیان ورود درخواست میشد که یک پورتفولیو شامل مجموعه ای از دستاوردهای زندگی، از جمله دستاوردهای غیر آکادمیک خود را به دانشگاه تحویل دهند. این دستاوردها شامل تجربیات مدیریت و رهبری تیمی، دستاوردهای ورزشی، تعداد زبان‌هایی که می دانید و حتی توانایی‌های موسیقی و ادبی و حتی شعر و بازیگری بود. ایده اصلی این بود که توانایی برجسته در یک حوزه از زندگی، نشان دهنده توانایی های عمومی شخصیت در حوزه های دیگر هم هست.

می دانم که برای بسیاری از ما در ایران این ایده ای غیرقابل پذیرش است ولی ریشه این غیرقابل پذیرش بودن شکل محتوا محور آموزش و تحصیل در کشور ماست. آنچه مهم است نه شخصیت و توانایی های شخصیتی در طول زندگی بلکه تنها نتیجه امتحان است که عمدتا بر محفوظات متکی است. 

در روند انتخاب، ما به لیستی از توانایی ها نمره می دادیم که از به طور مثال کاپیتان تیم بحث Debate در مدرسه بودن میشد تا حتی مثلا مدیریت کارگران دیگر در یک شعبه مک‌دونالد. کسانی که نمره بالاتری در مجموع نتایج آکادمیک و تحصیلی خود و این بررسی کسب می کردند به مصاحبه دعوت می شدند. در این مصاحبه چندین ایستگاه بود که به طور مثال یکی از آنها که من دوسال در این ایستگاه کاندیدهای جوان را مصاحبه کردم ، هوش عاطفی و قضاوت اخلاقی سنجیده میشد. عکسهایی در اختیار دانشجویان از موقعیت‌های مختلف و احساسات متفاوت چهره داده می‌شد و این درخواست مطرح می‌شد که احساس را تشخیص دهند و بگویند اگر در آن صحنه حضور داشتند چه می کردند. من موارد بسیاری را دیدم که بعضی متقاضیان ورکد که حتی نمرات بالای آکادمیک داشتند به وضوح از هوش عاطفی و شفقت و توانایی ارتباطی که لازمه رشته پزشکی است کم بهره بودند. 

یکی از بهترین دانشجویانی که من در طول آن سالها دیدم جوان موسیقیدانی بود که در نواختن ویولن یک نابغه بود و تصمیم گرفته بود پزشکی بخواند. در روزهای گذشته من در بسیاری از کامنتهای هموطنان این را دیدم که به طور مثال نوشته بودند که اگر دکتر مبینا نعمت زاده فردا در شکم مریض چاقو جا بگذارد چه کسی پاسخگو خواهد بود؟ این برداشت از این ناشی می شود که نتیجه کنکوری که بر اساس ارزیابی محفوظاتی صورت می گیرد که هیچ ارتباطی به توانایی‌های یک پزشک ندارند، تعیین کننده کیفیت عملکردی یک پزشک است. حقیقت این است که نه تنها آن نتیجه بلکه نتیجه سایر دروس حفظی مثل بافت شناسی و بیوشیمی هم در دوران پزشکی ارتباطی به کیفیت کاری یک پزشک ندارد. 

پایان بخش اول ..

@AydinAreta

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

16 Aug, 16:06


مجموعه سمینارهای کیمیاگری با احساسات سایه
سمینار هفتم (اضطراب بنیادین زیستن)
بخش سوم
عصب شناسی اضطراب - 3
آیدین آرتا

لینک دسترسی یوتیوب:
https://youtu.be/7gfWgKzM-Bw
@AydinAreta

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

16 Aug, 16:06


مجموعه سمینارهای کیمیاگری با احساسات سایه
سمینار هفتم (اضطراب بنیادین زیستن)
بخش سوم
عصب شناسی اضطراب - 3
آیدین آرتا

لینک دسترسی یوتیوب:
https://youtu.be/7gfWgKzM-Bw

لينک دسترسی اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/C-vJY1XxggW/

@AydinAreta

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

11 Aug, 17:54


مجموعه سمینار های کهن الگوهای فردیت(1/3)

سمینار اول 1 : درک جهان چون ساختار روایت
بخش سوم 3 : چه زمانی فلسفه از داستان جدا شد؟

دکتر آیدین آرتا

لینک دسترسی یوتیوب:
https://youtu.be/6XoYwpNGVLc

لینک دسترسی اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/C-idO_ORx_4/

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

11 Aug, 17:54


مجموعه سمینار های کهن الگوهای فردیت(1/3)

سمینار اول 1 : درک جهان چون ساختار روایت
بخش سوم 3 : چه زمانی فلسفه از داستان جدا شد؟

دکتر آیدین آرتا

لینک دسترسی یوتیوب:
https://youtu.be/6XoYwpNGVLc

لینک دسترسی اینستاگرام
https://www.instagram.com/p/C-idO_ORx_4/

@AydinAreta

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

08 Aug, 18:16


مجموعه سمینارهای کهن الگوهای فردیت
سمینار اول (1) : درک جهان چون ساختار روایت
بخش دوم (2) : ایدئولوژی و تکرار داستانهای تکراری

لینک دسترسی یوتیوب:
https://youtu.be/6WPRCJeOYag
@AydinAreta

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

08 Aug, 18:16


مجموعه سمینارهای کهن الگوهای فردیت
سمینار اول (1) : درک جهان چون ساختار روایت
بخش دوم (2) : ایدئولوژی و تکرار داستانهای تکراری

لینک دسترسی یوتیوب:
https://youtu.be/6WPRCJeOYag

لینک دسترسی اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/C-ayCWtRdNo/

@AydinAreta

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

07 Aug, 15:53


https://youtu.be/dSwF0oXlg9w

روانشناسی یونگ و تکامل فردیت

29 Jul, 01:00


تحلیل روانشناختی و کهن الگویی تراژدی فاوست گوته

بخش اول : مقدمه و پرولوگ فاوست ۱


@AydinAreta