مصطفی جلالی فخر

@jalalifakhr


متخصص بیماری‌های داخلی. منتقد فیلم
_______________________________________
نشانی اینستاگرام: dr.mostafa.jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

21 Oct, 05:45


(با شیشه‌های شکسته)

مصطفی جلالی‌فخر

دچار سرگشتگیِ ازدحام تهدیدیم و دور تیرک آتش، پیچک شده‌ایم. در مرز موهوم کابوس و بیداری، شمعدانی‌ها خشکیده‌اند‌. امروزهای کشدار، فرداهای انفجار. دلم عبور گیج می‌خواهد، یک جور سرگیجه‌ی سراسیمه. این که زمان فشرده شود و در حد یک قرص، با یک لیوان آب از گلوی عمر پایین رود. و چنان کرخت باشی که اصلا نفهمی این دقیقه‌های دلواپسی، چگونه می‌روند و نمی‌روند و چه بسا از پنجره‌هایی با شیشه‌های شکسته باز گردند. کاش می‌شد کسی شبیه خود را به ماموریت زندگیِ روزمره گذاشت؛ و خود از دروازه‌ی روزها گذشت و به دورترین مزارع گندم پناه برد، از راه‌های رازآلود نجومی، سیاه‌چاله‌ها. و بعد وقتی از پشتِ کوه برگشت که برگ‌های تقویم را باد برده باشد. کاش بشود چند روز مانده تا ابدیت، اعداد را انکار کرد... و البته پاییز، شاهکار فصل‌هاست؛ که آمده است و کاش راه امنی به برگ‌های سرخ و زرد برایم گشوده شود، کاش...
Http://t.me/jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

21 Jul, 13:32


(دوراهی‌های دشوار)

مصطفی جلالی‌فخر

گاهی تشخیص تصمیم درست در چالش‌های اخلاقی، اجتماعی یا دینی، دشوار است و مشاوره نیز راه‌گشا نیست. این انتخاب‌ها می‌توانند سرنوشت‌ساز یا «نه چندان مهم» باشند اما در هر صورت ذهن را به هذلولی از استدلال‌های متضاد می‌کشانند؛ مثل اتفاقی که ساعتی قبل برایم رخ داد.
چند روزی‌ست ماشینم را به دلیل آسیب به صافکاری سپرده‌ و اسنپ‌سوار شده‌ام. امروز عجله داشتم و در تعلیق، بالاخره یک نفر با تاخیر قبول کرد. پرایدی بود که گویا از نبردی نابرابر بازگشته بود. همه جایش صدا می‌داد، جز بوقش. شیشه‌ها هم‌ پایین و این یعنی کولر نداشت. جوری له و لورده بود که اگر کولر سالم داشت، شگفتی‌ساز بود. گرما هم شبیه همان عذاب‌ الهی بود که در کتب آسمانی توصیف شده. گویا بادهایی داغ از کوره‌هایی روشن به صورتم تازیانه می‌زدند. راننده هم قوی‌هیکل و خشمگین، با اخم‌ و ریش‌های مشکی در هم فرو رفته. جواب را می‌دانستم اما محض یادآوری وظیفه‌اش، پرسیدم «کولر ندارید؟» و جوری گفت «نه» گویا قصدش ارسال این هشدار بود: «ندارم و خوب می‌کنم که ندارم!».
چه باید می‌کردم؟ به او تاکید کنم که موظف به داشتن کولر سالم است؟ یا پس از پیاده شدن، به پشتیبانی زنگ بزنم و شکایت کنم؟ یا لااقل در امتیازدهی پایانی، «خیلی بد» را انتخاب کنم؟
احتمالا ایشان شرایط مالی مساعدی نداشت و چه بسا تنها راه امرار معاش او همین باشد. آیا درست است که در این شرایط، نقش منفی ایفا کنم؟ وای بر خطاکارانی که نان می‌برند و آبرو می‌برند. از طرفی اگر ما در برابر چنین خطاهایی حساس نباشیم، بی‌اعتنایی به وظایف شخصی و اجتماعی، بیش از پیش نمی‌شود؟ آیا سکوت من به اهمال‌گری و روش قلدرمابانه در کوتاهی‌اش منجر نمی‌شود؟ آیا تلاش برای بهبود اشکالات و شکل‌دهی جامعه‌ی سالم، وظیفه‌ی من نیست؟
شاید خودش این‌ها را می‌داند اما زیر آوار گرانی و کم‌درآمدی، جز تامین سفره‌ی خانواده‌اش پولی باقی نمی‌ماند و گزارش من و طبعا تنبیه او توسط شرکت، وضع روحی و مالی‌اش را بدتر کند. و چه بسا من با ناشکیبی‌ام به گسترش بزه‌کاری در جامعه کمک کنم. شاید درست بود همان ابتدا سوار نمی‌شدم و سفر را لغو می‌کردم. حس کردم درست‌تر این است که بیست و سه دقیقه جهنم را تحمل کنم و به او آسیب نرسانم. دچار خرده‌افکار متعدد دیگری هم شدم که مجال حجمی نوشتن آن‌ها در این‌جا نیست. در نهایت با چشم‌پوشی، امتیاز «خیلی‌خوب» را انتخاب کردم، در حالی که مطمئن نبودم کار کاملا درستی کردم.
Http://t.me/jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

05 Jul, 12:27


(چشم‌اندازی در مه)

مصطفی جلالی‌فخر

وقتی برای اولین بار به بهانه‌ای بازیگوشانه نقد فیلم نوشتم و منتشر شد ۱۹ ساله بودم. گمان می‌کردم این نوشته‌، تجربه‌ی هیجانی باشد و تمام، اما دلبستگی‌ام به سینما ریشه‌دار‌تر از آن بود که رهایش کنم. همه چیز در برابرم شبیه نام فیلمی بود که درباره اش نوشته بودم: «چشم اندازی در مه».
تصور نمی‌کردم که ۳۲ سال بعد در پنجاه و یک سالگی، به عنوان یک منتقد قدیمی مورد لطف تقدیر انجمن منتقدان خانه‌ی سینما قرار گیرم. در سه دهه‌ی گذشته حدود هزار نقد فیلم و يادداشت نوشته‌ام، بیشتر در مجله «فیلم» و سپس «فیلم امروز». حس غریبی بود که می‌ترسم واگویه‌اش شبیه سوزنامه‌ی عمر سپری شده باشد و شانه بر موهای سپید.
از عباس‌ یاری نازنین که در باره‌ام از سر مهر سخن گفت و دوست بزرگوارم، جابر قاسمعلی که شعری سرشار از محبت و البته شوخ طبعی در باره‌ام سروده بود و خواند.

شب عزیزی بود و از همه ممنونم. به امید آینده، که همچنان چشم‌اندازی در مه است. می‌خواستم این شعر را در خطابه‌ی کوتاهم بگویم و یادم رفت. این‌جا می‌نویسم:
موی سپید را فلکم رایگان نداد
این رشته را به نقد جوانی خریده‌ام
Http://t.me/jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

28 Apr, 08:55


(تهِ تباهی)

مصطفی جلالی‌فخر

هر وقت آدم‌های به ته خط رسیدهِ کارتن‌خواب را کنار خیابان می‌بینم، پس از آه و اندوه و واکاوی دوباره‌ی دعای «عاقبت به خیری» دچار هجمه‌ای از پرسش‌های فلسفی و اجتماعی می‌شوم. حتی کنجکاو می‌شوم‌ بدانم از کجا به این‌جا رسیده‌اند؟ و بعد مثل همیشه در هذلول بی‌جوابیِ جبر یا اختیار پرسه می‌زنم. حتی با این گزینه‌ی برخی عارفان که ما جنس زندگی جسمانی خود را پیش از ورود به دنیا برگزیده‌ایم، دچار چالش جدی می‌شوم؛ که چگونه کسی باید چنین ‌حال و حالتی را در دنیای خود انتخاب کرده باشد؟!
طبعا در نگاهی اومانیستی، تمام مسئولیت‌های چنین نتیجه‌ای به فرد و عملکردش بازمی‌گردد. نقش خانواده و اجتماع و فقر در این معادله، چه قدر پررنگ است؟ کاش می‌دانستم کسانی که در باتلاق اعتیاد تا ته تباهی فرو رفته‌اند، در بار اول تجربه، چه تصوری از خود و آینده داشتند؟ حتی اندکی هراس از فرجامی در این‌حد سیاه در ذهن‌شان نبود؟ گاه که می‌شنوم کسانی با مدارک بالای دانشگاهی و موقعیت مقبول اجتماعی و مالی به چنین وضعی می‌رسند، به نظرم هولناک‌تر می‌شود. هیچ وقت تصاویر مستند «آوانتاژ» در باره‌ی کارتن‌خواب‌ها در حافظه‌ام گم‌ نمی‌شود. روزمرگی این‌ها جز خماری و نعشگی و تکدی یا دزدی، چه چیزهایی ست؟ مرز زندگی و مرگ در آن‌ها چنان محو است که اصلا نمی‌دانی در کدام وضع‌اند. گاهی شبیه جسدهای ایستاده یا در خود مچاله شده‌اند انگار. فرق بین حال خوب و بد در این آدم‌ها چگونه تعریف می‌شود؟ گاهی فکر می‌کنم جز هیچ و سیاهی در افکارشان وجود ندارد. گاهی گمان می کنم زیر بار آوار حسرت و گذشته و کاش‌ها، کرخت شده‌اند. یک بار که دیدم یک زن و مرد معتاد و کارتن‌خواب با هم‌ حرف می زنند و ناگهان زن خندید و چند دندان خراب و زرد باقی‌اش پیدا شد، به احتمال عشق در چنین حالی فکر کردم. گاهی این قدر به فرض‌های جزییات زندگی آن‌ها می‌اندیشم که سردرد می‌گیرم.
نجات آن‌ها تا چه حد ممکن است؟ چند درصد؟ در حد معجزه؟ مثل آن خانمی که از تباهی بیرون کشیده شد و بازیگر شد. وظیفه‌ها چگونه تفسیر می‌شوند؟ آیا چنین سرنوشت‌هایی را می‌توان از سر نوشت؟
Http://t.me/jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

24 Jan, 05:40


(آب و نان!)

مصطفی جلالی‌فخر

این تهدید جدی ست که میانگین سنی جمعیت کشور در حال افزایش است و کاهش زاد و ولد می‌تواند در چند دهه‌ی آینده باعث بحران جمعیتی شود؛ افزایش افراد پیر و نیازمند حمایت در کنار کاهش جوانان کارآمد. اما چرا حاکمیت به جای اصلاح زیرساخت‌ها و رفع نگرانی‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و غیره‌ی مردم که باعث اصرار بر پرهیز از فرزندآوری شده، به شیوه‌های مقطعی، بی‌حاصل و گاه اشتباهات مسلمی مانند محدودیت های غربالگری روی آورده است؟! و چرا نمی‌تواند کلان، همه‌جانبه‌گر و مهربان به موضوع نگاه کند؟!
اخیرا بیلبوردهای پرشماری در شهر نصب شده که یک کودک با اخم به والدین خود می‌گوید «من همبازی می‌خوام» و احتمالا نصّاب‌ها متوقع ایجاد تحول ناگهانی به شیوه‌ی مهران مدیری‌اند که ظرف چند ثانیه پس از تکان شدید سرش ایجاد می‌شد. و گمان می‌کنند والدینِ تک‌فرزند، خودشان هیچ وقت به چنین نکته‌ای فکر نکرده‌اند و با دیدن این تبلیغات، ناگهان نادم و پشیمان و منقلب شده و در اسرع وقت بچه‌سازی خواهند کرد. در واقع مخاطب خود را در این حد هیجانی و کم‌تدبیر فرض کرده‌اند که به ده‌ها دلیل مهم و پایدار دیگر برای امتناع‌شان از زاد و ولد نمی‌اندیشند.
به نظر می‌رسد اتاق فکرهایی که طراح چنین ایده‌هایی هستند، چندان حوصله‌‌ی فکر به تاثیر و بازخورد کار خود ندارند یا اصلا برای‌شان اهمیتی ندارد و با توجیه «تاثیر تدریجی کارهای فرهنگی»، بالادستی‌ها را به آینده‌های دور ارجاع می‌دهند و شک ندارند که کسی آن‌ها را بابت مخارج گذشته مواخذه نخواهد کرد. در حالی که تشویق‌های اشتباهی قبلی هم تا به حال نتوانسته اثری بر افزایش زاد و ولد بگذارد و حتی اگر تاثیری هم داشت، نتایج منفی دیگری داشت که موضوع نوشتار دیگری ست.
بیشتر به نظر می‌رسد بودجه کلانی برای چنین کارهایی در دسترس است و مدیران، آن را شبیه سفره دیده‌اند و به دنبال خرج کردنش هستند، حتی اگر فایده‌ای هم برایش متصور نباشد. ياد آن کسی افتادم که در مکانی خشک و بی‌‌آب می‌خواست چاه آب بزند و هر چه مقنی می‌کَند و پایین‌ می‌رفت، بیشتر مطمئن می‌شد که آن‌جا به آب نخواهد نرسید و هشدار داد که این چاه، آب ندارد. جواب شنید که اگر برای من آب ندارد، برای تو نان دارد. و ظاهرا این چاه‌های بی‌آب برای مدیران و دوستان مرتبط، نان‌های خوبی دارد!
Http://t.me/jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

15 Dec, 14:32


(زیر پای رهگذران)

مصطفی جلالی‌فخر

عکس تکان‌دهنده‌ای ست که دوستی الان برایم فرستاد. که در روز ۱۶ آذر ۱۴۰۲ مقابل دانشگاه تهران در ساعت حدود ۱۹:۳۰ رخ داده است. ظاهرا یک فروشنده‌ی کتاب‌های دست دوم، تمام کتاب‌های خود را به طول ۷۰ متر و عرض ۴ متر در پیاده‌رو، چندلایه روی هم در کف خیابان پهن می‌کند. برای جلب نظر و خرید رهگذران؟ یا تکانه‌ای ناشی از خستگی؟ این که چرا مردم کتاب نمی‌خرند و به فرهنگ و اندیشه کم‌توجه شده‌اند، دلایل متعددی دارد که یکی از آن‌ها مشکلات معیشتی‌ست و دلیل احتمالی بعدی، عادت به فضای مجازی در گوشی‌های همراه است. و دلایل دیگر که کاش جامعه‌شناس‌ها در باره‌اش تحقیق کنند. ظاهرا در آن‌ روز، به گفته‌ی شاهد، برخی رهگذران بی‌تفاوت با کفش روی کتاب‌ها راه رفته‌اند! در روزگاری نه چندان دور، کتاب هدیه‌ی ارزشمندی بود و چنین شیوه‌ای برای فروش کتاب، محترمانه و در حد منزلت یک جامعه‌ متمدن نیست.
Http://t.me/jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

11 Nov, 20:05


Channel photo updated

مصطفی جلالی فخر

02 Nov, 14:18


(کم‌دارویی!)

دکتر مصطفی جلالی‌فخر

کم‌دارویی، واقعیتی ست که روز به روز جدی‌تر شده است. کم نیستند بیمارانی که نمی‌توانند داروهای خود را پیدا کنند و تا به حال از چند همکار داروخانه‌دار شنیده‌ام که کسری داروها به برخی معمولی‌ها و همیشگی‌ها هم رسیده است. یکی از آن‌ها که اخیرا به وفور از بیماران در باره‌اش شنیده‌ام، "متی‌مازول" است که برای پرکاری تیروئید مصرف می‌شود. خیلی‌ها می‌گویند این داروی ضروری، نیست که نیست! و دنبال داروی جایگزین‌اند. و عملا تتها داروی باقیمانده "پروپیل‌تیواوراسیل" است که پیش‌تر فقط برای زنان حامله تجویز می‌کردیم، و البته آن هم به‌راحتی گیر نمی‌آید و دوز مصرفی‌اش تقریبا دو سه برابر است. قضیه دارد جدی‌تر و نگران‌کننده‌تر می‌شود. و لطفا قبل از این که دیرتر شود، کاری کنید.
Http://t.me/jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

31 Oct, 12:48


کرونا/۲
زندگی در آغوش مرگ

🟧دکتر مصطفی جلالی‌فخر:
اما آن ویروس‌های تاج‌دار سرکش، فراتر از انتظار و به‌سرعت در جهان پخش شدند؛ و ایران از نخستین میزبانان بی‌خبر بود!

علائم ویروس شبیه سرماخوردگی بود اما ریه‌ها را درگیر می‌کرد و تنگی نفس و تعرق و بد حالی بود و گاهی مرگ، ارمغانش!

یادم هست در نیمه نخست بهمن ۱۳۹۸ به رشت سفر کردم و از همکار پزشکم شنیدم که چند مرگ مشکوک پس از علایم سرماخوردگی در آن‌جا رخ داده و دفن‌شان با حساسیت ویژه انجام شده.

تصور کردیم احتمالا به‌دلیل «آنفلوانزای پرندگان» بوده که هر ساله تعدادی قربانی می‌گیرد.

شاید چون باور نمی‌کردیم، احتمال کرونا به ذهن‌مان نرسید. اما حالا در واکاوی گذشته‌نگر، گمان قاطع دارم که شروع کرونا در ایران از گیلان بود.

توقع نگاه پیشگیرانه در‌بارۀ چنین خطری توسط مسئولان با سوابق عملکردی‌شان همسو نبود.

کمی بعد قم به کانون همان بیماری مرموز بدل شد و تازه کیت‌های تشخیصی کووید۱۹ به مقدار محدود وارد ایران شده بود.

به نظر می‌رسید همزمانی این فراگیری با انتخابات مجلس باعث شده بود که مقامات بالادستی...

ادامه...

🟧@fansalaran

مصطفی جلالی فخر

15 Oct, 10:57


(بُهت قتل مهرجویی!)

مصطفی جلالی‌فخر

خواب می‌بینم در یک سردابه‌ی قرون وسطایی،
سلاخی می‌شوم ..... (‏جمله‌ای از فیلم هامون)

◇ از نیمه‌شب که دچار بهت خبر هولناک شدم و بعد تپش قلب و بدخوابی اجباری، تا الان هفت صبح در حال دانه ریختن برای کبوترها، مغزم از ترس انتزاعِ خشونت خالی نمی‌شود. عالی‌مقامِ هنر و فرهنگ این سرزمین را عین آب خوردن کشته‌اند و می‌ترسم بعدش آب از آب هم تکان نخورد. آن قدر آدم‌ها و روایت‌ها و اندیشه‌ی غنی به گنجینه‌ی فرهنگ و هنر این سرزمین افزوده که حضورش تا صدسالگی هم‌ می‌توانست دلگرم‌کننده باشد، حتی اگر هیچ فیلم دیگری نسازد.
کسی که در آثارش از فلسفه و فهم و وجود می‌گفت، به طرز غریبی انگار در سینمای وحشت گم شد. در حالی که بر خلاف سینما، چاقو خوردن و مردنش، فیلم نبود. یک واقعیت هولناک بود. نمی‌دانم چرا یاد فیلم‌های مسعود کیمیایی افتادم و فیلم «رضا موتوری»، آن جا که رضا چاقو خورده و در حال مرگ، دستان خونی‌اش را بر پرده‌ی سپيد سینما می‌کشد. دیشب به جای رضا موتوری، مهرجویی را در چنین‌حالتی ديدم، تلخ و بی‌بازگشت و قتل سینمای رو به فروپاشی.

◇ ظاهرا همسرش پیش‌تر در نوشته‌ای اعلام کرده بوده که توسط یک «تبعه‌ی بیگانه» به مرگ تهدید شده‌اند. آن‌ چه بر آن‌ها گذشته در تمامی ابعاد، مخوف و انتزاعی و موهوم است. اندوه و وحشت غریبی‌ست. شبیه حال دخترشان مونا، وقتی کلید می‌اندازد و وارد خانه می‌شود و اجساد خونین مادر و پدرش را می‌بیند.
Http://t.me/jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

07 Oct, 19:15


«نماى امروز»: سایکودرام
میزگرد روان‌شناسى و سینما

میزگرد روان‌شناسى و سینما با حضور چهار متخصص در حوزه‌هاى مختلف پزشکى برگزار شده که همگى سابقۀ فعالیت در مطبوعات و فضاهاى آکادمیک سینمایى را دارند و حاصل بیش از یک ساعت گپ‌وگفت‌شان یکى از جذاب‌ترین قسمت‌هاى برنامۀ «نماى امروز» است که به زودى نسخۀ کاملش را در کانال یوتیوب و آپارات «فیلم امروز» خواهید دید.
به اقتضاى تجربۀ همراهى بیشتر، ارسیا تقوا و مصطفى جلالى‌فخر، دو نویسنده و منتقد سرشناس«فیلم امروز» براى مخاطبان همیشگى مجله چهره‌هاى آشناترى هستند اما شنیدن دیدگاه‌ها و نکات جالب سینمایى از زبان دو روان‌پزشک مهمان، کاوه علوى و امیرحسین جلالى‌ندوشن، غافلگیرى دلپذیر این برنامه است که امیدواریم تماشایش را از دست ندهید.
به نظر شما سایکودرام در سال‌هاى اخیر به جذاب‌ترین و جدى‌ترین ژانر سینماى جهان تبدیل شده یا همچنان آثار جنایى و تریلرهاى محض را بیشتر مى‌پسندید؟
@filmemrooz_official
با حمایت: شرکت کشت و صنعت روژین تاک
rojintaak.com

#فیلم_امروز #فیلم #سریال #روانشناسی #روانشناس

مصطفی جلالی فخر

29 Sep, 21:06


«...خیلی به من رسیدید»
یا «...خیلی به هم می‌آیید»؟!

مصطفی جلالی‌فخر🖋... در «تفریق» (مانی حقیقی) وقتی فرزانه خودکشی کرده و در اتومبیل خوابیده، به بیتا پیغام می‌دهد: «شما دو تا خیلی به من رسیدید» اما اگر لب‌خوانی کنیم جمله‌ای که گفته این است: «شما دو تا خیلی به هم می‌آیید» و به نظر می‌رسد این تغییر به دلیل اصلاحات اجباری برای دریافت پروانۀ نمایش بوده.
از طرفی فیلم‌ساز مجبور بوده صحنه‌سازی محسن را هم بگنجاند که به جای جلال، تقاضای رابطه با بیتا می‌کند و با خشم و امتناع او روبه‌رو می‌شود، و بیتا از همین پیشنهاد بی‌شرمانه می‌فهمد که طرف مقابلش محسن/ آدم‌بده است تا همچنان شاهد یک عشق ممنوع پاک باشیم!...
شکل‌گیری ارتباط عاطفی بین بیتا و جلال، تنها گزینۀ دراماتیکی‌ست که می‌کوشد با جلب توجه همیشگیِ ملودرام «عشق ممنوع» و البته با یادآوری عشق «تایتانیک» که در حافظۀ جمعی ماندگار شده و با نیم‌نگاهی به فیلم/ الگویش «دشمن»، از رکودی که دچارش شده خلاص شود. اما به دلایلی که می‌دانیم، چنین روابطی در سینمای ایران قابلیت عمق و گسترش ندارد...*
@filmemrooz_official
*متن کامل این نقد را در صفحات 58و59 «فیلم امروز» 31 بخوانید.

مصطفی جلالی فخر

19 Sep, 07:57


(سقوط!)

مصطفی جلالی‌فخر

از دیروز که چنین صحنه‌هایی را دیدم حالم خوب نیست. نمی‌توانم با توجیه «تخلیه‌ی هیجان» خودم را قانع کنم که چنین واکنشی طبیعی‌ست. ابراز علاقه به ستارگان که در همه جای دنیا هست، معمولا سر و شکل دیگری دارد. دویدن دنبال اتوبوس در حال حرکت، در هیچ قالبی محترمانه نیست، حتی اگر شبیهش در جای دیگری دیده شده باشد. مگر ما پیشینه‌ی متمدن نداریم؟ مگر به بزرگان ادب و هنر خود نمی‌بالیم؟ چه شد که دچار این حجم غریب تحقیرشدگی شدیم؟ حتی نمی‌توانم مشکلات معیشت و گسترش فقر اقتصادی را دلیل قطعی چنین رفتاری بدانم. بسیار آدم‌های کم‌بضاعت دیده‌ام و می‌شناسم که حفظ حرمت خود را در الویت اول زندگی‌شان قرار داده‌اند. دیروز یاد آن روز تلخ افتادم که مردمان افغانی به چرخ هواپیمای آمریکایی آویزان شده بودند و کمی بعد سقوط کردند. با وجود تفاوت در علت، هر دو در «تحقیر» مشترک بودند. آن چه دیروز رخ داد و بهانه‌ی تمسخر ایرانی در رسانه‌ها شد، شبیه همان سقوط است.
گاه نمی‌توان یک کنش را به خطای معدودی آدم نسبت داد و خواه و ناخواه، عوارض ملی دارد، حتی اگر تعداد کمی آن کار را انجام داده باشند. چرا؟ چون برخی رفتارها بارتاب‌پذیری وسیعی دارند. هر چه فکر می‌کنم نمی‌توانم درک کنم که آن آدم‌هایی که کنار اتوبوس حامل رونالدو می‌دویدند، یا از تپه‌های کنار هتل بالا می‌رفتند، یا اتاق‌های آن‌جا را اشغال کرده‌ بودند، چه حسی به خودشان داشتند؟! اصلا فرض را بر این بگیریم که به اندازه‌ی حفظ آبروی سرزمین مادری‌شان دغدغه نداشتند، چه طور به این‌میزان «خودتحقیری» تن دادند؟! وقتی این منظره‌ی منحوس را دیدم ناخودآگاه از شدت شرمساری سرم را پایین‌ انداختم و چشمانم را بستم. کاش می‌شد تاریخ را به عقب برگرداند و این لکه را پاک کرد.
Http://t.me/jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

17 Sep, 14:44


(رونالدو، پزشکی....و حیف!)

دکتر مصطفی جلالی‌فخر

کاری به حواشی زرد سفر کوتاه رونالدو به ایران ندارم، اما می‌خواهم به بهانه‌ی این نظرش که پزشکی ایران را قوی و به نحوی شاخص اعتباری کشور توصیف کرده، به مطلب کلی‌تری اشاره کنم. تا به حال سحنان‌ مشابهی در باره‌ی سطح علمی و عملی پزشکی در ایران شنیده و خوانده‌ام. به ویژه از طرف هموطنانی که به سایر کشورها مهاجرت کرده‌اند و وقتی در مقام قیاس قرار گرفته‌اند، به ارزشمندیِ پزشکی در ایران اشاره می‌کنند. متاسفم که سال‌هاست مسئولین امر، کمر همت و غفلت را بسته‌اند که با سهل‌انگاری‌های متعدد علمی در انتخاب دانشجویان و حفظ و ارتقاء اساتید و انگیزه‌سازی برای ماندگاری ، این‌ اعتبار ارزشمند را کم کنند. کاش پیش از آن که بیش از این دیر شود، علم پزشکی را در ایران، قربانی اهداف زودگذر سیاسی نکنند. حیف است به خدا، خیلی حیف!
Http://t.me/jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

10 Sep, 06:05


(یک راه ایمن)
بوتاکس معده چیست؟
یک روش غیرجراحی، بی‌خطر و موثر لاغری که توسط آندوسکوپی انجام می‌شود. این عمل باعث تسریع کاهش وزن ازطریق شل کردن عضلات معده می‌شود. با بوتاکس معده به طور موقت انقباضات عضلانی معده کمتر می‌شود. علاوه بر این، برای مدت طولانی‌تر از حد معمول احساس سیری ایجاد می‌کند و مصرف غذا کاهش می‌یابد. این روش به افرادی که از اضافه وزن رنج می‌برند و تلاش‌شان بدون پاسخ و خسته‌کننده شده، یا نمی‌توانند اشتهای خود را کنترل کنند، کمک می‌کند. افرادی که دچار افزایش قابل توجه وزن/چاقی مرضی‌اند (BMI>35) واجد شرایط این روش نیستند.
بوتاکس معده کاملا بی‌خطر است و هیچ مشکلی برای سلامتی بیمار ایجاد نمی‌کند. در این روش بین ۵ تا ۱۵ درصد وزن بدن، در مدت ۳ تا ۶ ماه کم می‌شود. طبعا مثل هر تزریق بوتاکس، نتایج آن بیش از یک سال نخواهد بود اما اگر بتوانند در این مدت، با رژیم غذایی مناسب و ورزش و مهارت‌های آموختنی کنترل ذهن به سبک زندگی سالم برسند، نتایج دائمی بوتاکس معده را تجربه خواهند کرد.
Http://t.me/jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

01 Aug, 17:55


مصطفی جلالی‌فخر🖋... ‌امانوئل موره در «خاطرات یک رابطۀ کوتاه»، به ساده‌ترین و در عین حال سرخوشانه‌ترین اثرش رسیده و نکتۀ مهم‌تر این که با وجود تفاوت‌های پرشمار این دو فیلم، همچنان سزاوار عنوان فیلم‌ساز مؤلف باقی مانده است.
او بدون آن که بکوشد خودش و دغدغه‌هایش را انکار کند، دچار گرایش به موضوع‌های وسوسه، اشتیاق، زناشویی، عشق، تعاریف اخلاقی و نوسان احساسات است و بر خلاف روحیۀ خجالتی خودش، دوست دارد آدم‌های فیلم‌هایش جور دیگری زندگی کنند و همچنان و همواره آن‌ها را در «موقعیت‌های عاطفی متناقض» قرار می‌دهد.
آدم‌هایی که قرار نیست در قالب‌های روان‌شناسی جا داده شوند. شخصیت‌های ساده، عجیب، دست‌وپاچلفتی، شلخته، بی‌پروا، شگفت‌انگیز، صریح، دوست‌داشتنی و گاه همزمان در حالی که در پیچ‌وخم‌های اخلاقی و احساسی گیر افتاده‌اند، همدردی‌برانگیزند.
اگر در فیلم قبلی، «چیزهایی که می‌گوییم، کارهایی که انجام می‌دهیم» (۲۰۲۰) کوشید با روابط کوتاه و بلند درهم‌تنیده و گاه پیچیده، نگاهی فلسفی به تمایلات عاطفی داشته باشد، در این‌جا بی‌آن که درگیر فرازونشیب‌ها و تعلیق و حتی ملودرام شود، بدون اصرار در خط‌کشی بین عاطفه و عشق و جنسیت، آدم‌هایی را برگزیده که با تناقض‌های‌شان تعریف می‌شوند و هر چه فیلم جلوتر می‌رود، مخاطب در برابر قضاوت در باره‌شان بی‌سلاح‌تر می‌شود...*
@filmemrooz_official
*متن کامل این نقد را در صفحات 104و105 بیست‌وهشتمین شمارۀ «فیلم امروز» بخوانید.
Diary of a Fleeting Affair (2022)
#فیلم_امروز #فیلم #نقد_فیلم #عشق #عاطفه #زناشویی #اخلاق

مصطفی جلالی فخر

01 Aug, 17:55


عشق‌ورزیِ آدم‌های عجیب و ساده
نگاهی به فیلم «خاطرات یک رابطۀ کوتاه»
@filmemrooz_official

مصطفی جلالی فخر

12 Jul, 18:53


(پرواز با بال زخمی)
شاعر ویژه‌ای بود. بی شبیهِ هیچ کس. حسرت و غم و جدایی را طنازانه زیست. و گمان‌ می‌کنم مرگ را هم سرخوشانه. سرشار از عشق بی‌وصال بود انگار و اعتراف. گویی «هیچ» بودن جهان را فهمیده بود و از خیلی وقت پیش، با کوله‌ای پر از شعر و درد، دمِ در ایستاده بود. شمس لنگرودی چه خوب و رفیق در سوگ فقدان و سرور رهایی‌اش نوشته و زمزمه کرده است. خیره به زخم تازه‌ی بالش. شبیه ما شاید.
Http://t.me/jalalifakhr

مصطفی جلالی فخر

30 Jun, 08:23


🎬«اقدامات شدید» در سینماتک خانه هنرمندان ایران

🔘 فیلم «اقدامات شدید» در سینماتک خانه هنرمندان ایران به نمایش درمی‌آید.

🔹 به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، پانصد و چهل و دومین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران دوشنبه دوازدهم تیر ماه ساعت ۱۷ به نمایش فیلم «اقدامات شدید» به کارگردانی مایکل اپتد محصول ۱۹۹۶ اختصاص دارد.

🔸 پس از نمایش اثر نیز، مصطفی جلالی فخر، منتقد سینما و پزشک فیلم را تحلیل خواهد کرد.

🔹«اقدامات شدید» فیلمی درباره گای لوتان، دکتر بریتانیایی است که پس از ناپدید شدن جسدی در اورژانس بیمارستان، شروع به سؤال پرسیدن می‌کند و…

📽 لینک خرید بلیت از تیوال:

https://www.tiwall.com/p/extrememeasures.dublicated


#خانه_هنرمندان_ایران #سینماتک_خانه_هنرمندان_ایران #فیلم_سینمایی_اقدامات_شدید
@Iranartists

مصطفی جلالی فخر

10 May, 15:10


(به این آدم‌ها بیشتر توجه کنید)
من روانپزشک نیستم و راستش هیچ‌وقت هم دوست نداشتم چنین تخصصی داشته باشم. اما در عین حال به حوزه‌های روانشناسی علاقه دارم و فهم آدم‌ها برایم جالب است. شاید به همین دلیل گاهی که وقت دارم، به دردِدل‌ها و قصه‌ها و روایت زندگیِ بیمارانم که به دلیل مشکلات داخلی پیشم می‌آیند گوش می‌دهم. و البته بیماری‌های «روان‌تنی» حوزه‌ای‌ست که میان ما و روان‌پزشکان، اشتراک مراجعه ایجاد می‌کند. و من معمولا علاوه بر درمان مشکلات جسمی، آن‌ها را به همکاران روان‌پزشک ارجاع می‌دهم. راستش از بس جواب‌ها طولانی و پر از جزییات غم‌انگیز است، اخیرا کمتر جرات می‌کنم از بیمارانم بپرسم «اضطراب هم دارید؟». هولناک‌تر از این پرسش و پاسخ، خواهش و تمنای برخی بیماران برای معرفی یک روش یا داروی مطمئن و کم‌رنج برای خودکشی ست. یک بار که یک‌نفر صرفا به همین دلیل مراجعه کرده بود!

این مقدمه طولانی را نوشتم تا برسم به این هشدار که در کانال تلگرامی دوست روانپزشکم دیدم و در صفحه‌ی اینستاگرامی دومم استوری کردم. بهت‌آور بود که در همان ساعات اول حدود دويست و چند دایرکت داشتم که نوشته بودند ما این علامت‌ها را داریم. آن هشدار روانشناسی این بود:

به افرادی که مشخصات زیر را دارند، بیشتر توجه کنید:
۱) وقتی حال شان را می پرسید، می گویند خوبم و بعد حرف را عوض می کنند ۲) کمک نمی‌خواهند ۳) اخیرا بیشتر سکوت می‌کنند ۴) تغییر مهمی در زندگی‌شان رخ داده ۵) زیاد خود را غرق کار کرده‌اند ۶) می‌دانید مشکلات زیادی دارند اما بیش از حد قوی به نظر می‌رسند ۷) کم‌پیدا شده‌اند ۸) به همه کمک می‌کنند.
Http://t.me/jalalifakhr