لا به لای وسایلم چیزهایی هست که نه به کارم میان، نه دلم میاد دور بندازمشون، تو سرم هم همین وضعیت حاکمه، من گذشتهای رو حفظم که نه میتونم فراموشش کنم، نه دوست دارم مرورش کنم.
از یک جایی به بعد میفهمی که پذیرش مهمترین چیزه، پذیرش غمها، پذیرش از دست دادنها، پذیرش تنهایی، پذیرش واقعیتهایی که نمیشه تغییرشون داد و در نهایت پذیرش همون چیزی که هستی.