قصهای دارم عجب ارزنده است
راوی کان دادن ورزنده است
در جوار شهردار هگمتان
بچه کانی هست شغلش پاسبان
رستهاش در بشکه ارگانش بسیج
هست در کانش خیار چنبر،هویج
بوده پای منبری از کودکی
چهارچرخش پنچر و زیرش جکی
گفت ملایش که این فعل لواط
انحطاط است انحطاط است انحطاط
هر که در دین اسلام کان بداد
بایدش از گردن گیتی رهاند
بر سرش دیوار را باید رماند
همچو سنگی از بلندایش فتاند
جعفر اینها را شنید و سست شد
ناگهان در کان او انگشت شد
باب دل پنداشت آن انگشت را
باز کرد آن جبهههای پشت را
بعد منبر از پس ملا شتافت
هرچه سر چرخاند ملا را نیافت
در میان خشم و اندوه و ستوه
ناگهان آمد صدای آه و اوه
دید ملا در میان پردهها
دست و زانو بر زمین کان در هوا
پیرمردی بود بر ملا سوار
حاجی بازار کارش احتکار
تا فراغت یافت ملا از ثواب
رفت جعفر پیش او بهر جواب
گفت ای ملا که کانت چاک باد
رتبهات همسایه افلاک باد
من مسلمانم ولی کان میدهم
از دل و از جان کماکان میدهم
تا نگردم من اسیر چوب دار
راه بنما تا نمانم بیسوار
گفت ملا گر به من کانی دهی
زین عقاب سخت قرآنی رهی
من خودم در بشکه بودم روز و شب
با هزاران شیر نر گرم طرب
درز جعفر مدتی محبوب شد
کان بسیجی بعد از آن موجود شد
در لباس بی شرفهای سپاه
بچه کانی هست اوضاعش تباه
از ره کان شد رئیس کانها
سر پنهان داشت با خانجانها
با حسن هم حشر و نشری نرم داشت
دکتر عباسی نگاهی گرم داشت
بچه کان باشی و گمنامی، زرشک!
کشته راه کدکس طعم تمشک
هرکه با ورزنده می گردد مدام
هست سنگین در مظان اتهام
قاضی و ملا و سرهنگ و عوام
جمله در شکیم از آنها بر حرام
از گِلِ جعفر اگر بسیار شد
راه لغزیدن به پیل هموار شد
ریش و انگشتر چفیه موی بور
بعد از این ممنوع بر اهل ذکور
هر که را اینگونه دیدی کانی است
روز و شب در کان او مهمانی است
مدح اهل بیت و کان دادن؟! عجب!
ناله هیهات سر دادن؟!عجب!
پاسبان کان خود باش ای پسر
مدح اهل بیت و تو؟!! آلات خر!
سگ سپاهی عشق بیسیم و تفنگ
شب میان چاک او میدان جنگ
ای تو سردسته ی سگهای هار
از چه رو کان بچه را گیری به کار
ای شفیع بچه کان بچه باز
این حمایت رشتهای دارد دراز
خورده او سوگند قرآن و رسول
هست جعفر روز و شب در فکر دول
مسجد و استخر و پشت میز کار
عکس کان میداد سکرت بسیار
یا علی میگفت و چاکش باز بود
قسمت جاساز او دلباز بود
دست رد هر کس بزد بر سینهاش
خب علی یارش نگیرد کینهاش🤣
دانته باشد خُرد فرزند ادب
هجو این دیوث هم دارد سبب
هست در فرهنگ ما هجو ستم
هجو باشد خنجر اهل قلم
هست در یادم که این مردار ها
لاله ها آویختند از دار ها