تا حالا شده کلی فکر تو ذهنت داشته باشی و نتونی تو کلمه ها بیانشون کنی! به این فکر کنی که چقدر در حقیقت تنهایی و هیچکس و نداری که حس کنه چه دردی داری و باعث سِر شدگیِ تو نسبت به همچی شده! نه تا حالا نشده. احساس بدی دارم حس میکنم افتادم تو یه چاهی وسط بیابون و هیچ کسم نیست که به دادم برسه. همه جام زخمی شده و کم کم حشره ها دارن میخورنم.
تجربه، مطلقاً به کار عاشق نمی آید. کسی که تجربه دارد قبل از هر چیز می داند که نباید عاشق بشود. تجربه، عشق را باطل می کند. بنابراین، تجربه، کل زندگی را باطل می کند. عشق، چیزیست یگانه و یکباره، اما تجربه یعنی تکرار، یعنی بیش از یک بار. عاشق شدن، شرط اولش بی تجربگی است..