حاج محمد اسماعیل دولابی

@haj_doolabi


بیانات مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی

پیج اینستاگرام :

https://www.instagram.com/Haj.doulabi

حاج محمد اسماعیل دولابی

12 Oct, 18:44


امیرالمؤمنین (ع) فرمود : گذشته که گذشت، آینده هم که هنوز نیامده است، بیـا و فرصت بین این دو نیستی را غنیمت بشمار که تنها موجودي نقد تو همین است. اگـر این کار را بکنی ، هم از غصه نجات پیدا می کنی و هم از آمال و آرزو خلاص می شوي. مؤمن ابن الوقت است.

حاج محمد اسماعیل دولابی
مصباح الهدی ص ۲۲۸


گُلعِذاری ز گلستانِ جهان ما را بس
زین چمن سایهٔ آن سروِ روان ما را بس

من و همصحبتیِ اهلِ ریا دورَم باد
از گرانانِ جهان، رَطلِ گران ما را بس

قصرِ فردوس به پاداشِ عمل می‌بخشند
ما که رندیم و گدا، دیرِ مُغان ما را بس

بنشین بر لبِ جوی و گذرِ عمر ببین
کاین اشارت ز جهانِ گذران، ما را بس

نقدِ بازارِ جهان بِنگر و آزارِ جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس

یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم؟
دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان ما را بس

از درِ خویش خدا را به بهشتم مَفرست
که سرِ کویِ تو از کون و مکان ما را بس

حافظ از مَشْرَبِ قسمت گِلِه ناانصافیست
طبعِ چون آب و غزل‌هایِ روان ما را بس

حاج محمد اسماعیل دولابی

09 Oct, 20:32


شخصی اسم پسرش نعمت الله بود. اوایـل کـه سـنّ پـسرش کـم بـود، او را نعمت صدا میکرد و میگفت نعمت فلان چیز را بـده، نعمـت فـلان چیـز را بیـاور. وقتی که پسرش بالغ شد، پدرش او را با اسم کامل صدا میزد و میگفت: نعمـت الله فلان چیز را بده ، نعمت الله فلان چیز را بیاور. آخر کار دیگـر نعمـت را نمـیگفـت و میگفت یا الله فلان چیز را بده. سیر همه ي خلـق هـم همـین اسـت ؛ ابتـدا طالـب نعمتند ، بعد نعمت را از خـدا مـیبیننـد و مـیخواهنـد ، آخـر کـار هـم خـود خـدا را میخواهند.

حاج محمد اسماعیل دولابی
مصباح الهدی ص ۳۶۳

@haj_doolabi

حاج محمد اسماعیل دولابی

28 Sep, 19:50


ما همه یک عضویم ؛ یکی هستیم . خدای نخواسته یکی از ما غمناک باشد یا گرفتاری طبیعی یا مشکل مالی داشته باشد بقیه هم غمناک میشوند؛ فرقی نمیکند چه خودش یا همسرش و یا اولادش. وقتی با آنها احوال پرسی میکنید و آدم گرفتاری خودش را برای آن ها میگوید خیال میکنند شما که میخندی ، هیچ گرفتاری نداری. وقتی با او لبخند زدی و با او قاطی شدی و تو هم گرفتاری خودت را ارائه کردی میگوید اِ اِ اِ ! شما هم که از این چیزها داری؛ آن وقت آرام میشود. !! اصلاً میبیند که هم غصه پیدا کرد. مال خودش باطل میشود، میبیند که مورد رحمت خدا واقع شده. اگر یک عبدی به انسان مرحمت کند معلوم است که خدا آن را از سر رحمت برای او فرستاده . اگر یک بنده خدایی روی زمین از من پرسید حال شما چطور است؟ خدا ان شاء الله به شما سلامتی بدهد و فلان و بهمان و غصه نخور و مثل این چیزها ، من می فهمم این از بالاست. از بالا خواسته که من را کمک کند و این طور دست سرم کشیده. اصلاً بیخودی نیست که آدم دلش را می بازد. تا یک کسی به شما احترام میگذارد جلدی یا گریه می افتی یا پیش او درد دل میکنی؛ چون از جانب خداست که این جور می شوی و یکهو پرده را بر میداری . هرکس، هر مؤمنی به کس دیگری خدمت کند کار خدا را کرده است . یعنی خدا آن کار را کرده است . یعنی آن عبد دلش خوش میشود و خدا به او می گوید من کردم . خدا میگوید اگر آن بنده آمد احوالت را پرسید من کردم. من او را سراغت فرستادم شما هم مال او را زود قبول میکنی، بی اختیار.  آن وقت راحت می شوی. امیدوارم ان شاء الله که خدا همه غم های شما را از قلب هایتان کم کند و از بین ببرد. شادی هایتان را هم بفهماند که بی قرار نباشید؛ سینه دار باشید؛ کوچولو نباشید و اِلّا می بینی دنیا کوچولوست. تا یکی شکمش سیر میشود میرقصد، تا یکی نانش کم میشود به گریه می افتد. این مال دنیاست. مال آخرت را هم دیدیم همین جور  است. هرکس نماز شبش را میتواند بخواند شنگول می شود. هرکس نتواند بخواند غصه دار می شود. گفت ما چقدر ظرف هایمان کوچک است !

حاج محمد اسماعیل دولابی
طوبای محبت ۹ ص ۸۹
@haj_doolabi

حاج محمد اسماعیل دولابی

27 Sep, 19:39


همانطور که گاهی اوقات نور شدید ، چشم ظاهر را مـیزنـد و دیگـر آن چـشم نمی تواند ببیند،
نور هستی هم به خاطر شدتش باطن ها را زده است و چشم هاي بـاطن نمی تواند ببیند. همانگونه که چشمی را که نمی بیند سرمه می کشند و قدرت دیـد پیـدا می کند ، با صلوات هم چشم دل باز و بینا می شود. سرمه ي ایمان ،صلوات بـر پیـامبر و اهل بیتش است.

حاج محمد اسماعیل دولابی
مصباح الهدی ص ۲۷۳

@haj_doolabi

حاج محمد اسماعیل دولابی

24 Sep, 15:30


بچه ابتداي کار به پدر خود گفت خودم این میز را بر میدارم. بعد که دسـت بـه کار شد و دید زورش نمیرسد، به پدرش گفت اگر شما یک گوشه ي آن را بگیرید مـن آن را بلند میکنم، ولی باز هم در عمل دید زورش نمیرسد. بـه پـدر گفـت اگـر یـک گوشه ي دیگرش را هم شما بگیرید، من میز را بلند میکـنم. اما بـاز هـم دیـد زورش نمیرسد. این جریان آنقدر ادامه یافت تا آخر کار به پدر گفت من زورم نمیرسد، خـود شما میز را بلند کنیـد. مـؤمن هـم همـینطـور اسـت و آخـر کـار کـه بعـد از همـه ي تقلّا زدن هایش دید کاري از خودش ساخته نیست، کارش را به خدا وا میگذارد.

حاج محمد اسماعیل دولابی
مصباح الهدی ص ۲۲۷

@haj_doolabi

حاج محمد اسماعیل دولابی

23 Sep, 13:21


" اگر تفریح هم نمی کنی دیگر غصه نخور "

اصلاً حیف است که برای مال دنیا و مصیبات دنیا آدم غصه بخورد. اگر چیزی کم میشود دیر و زود می شود، از غذایش ، خوراکش، پوشاکش و مثل این ها غصه نخورید. ان شاءالله این را تمرین کن. من نمی خواهم یکهو تحمیل کنم. ولو این چیزی که تعریف میکنم خیلی ساده است، خودتان هم میدانید که خیلی ساده است. اما چه کنیم که عادات و رسوم بشر بوده و آدم عادت کرده و لَعِب و بازی را جدی گرفته. دنیایی که بازی بود را جد گرفته. مثلاً میگوید نان آدم باید این جور باشد ، اتاق آدم باید آن جور باشد، پرده اش این جور باشد، فلان چیز چجور باشد. این قدر جِدّ شد که برای آخرت چیزی نماند. والّا اگر من آخرت را جِدّ بگیرم برای دنیا هم سهل و آسانی خواهد بود. یک خرده کم ، یک خرده زیاد، کیفت را میکنی و به تو خوش میگذرد. دنیا زنگ تفریح است یعنی نان و آب و همسر و اولاد و اینها همه تفریح است. آن جهتش که خوب میشود باقیات صالحات است که مربوط به آخرت است که مثلاً بچه ات را چیز بدی یادش ندهی. غرض این است که اینجا دنیا و آخرت یک خرده گَلِ هم هستند؛ با هم قره قاطی اند. آن جنبه ی طبیعی هر چه که هست مثل غذایی که دیر شده، لباسی که نشده و مثل اینها، همه بازی است؛ لَعِب است. امیر المؤمنین (ع) فرمود که لَعِب است، جدّ نیست. مثلاً چادرت امروز فراهم نشد ، خب فردا . یا اگر پاره شده ، خانم خدای نخواسته خیلی زانویش را بغل نگیرد و غصه بخورد. اگر چادرش به چیزی گرفته و پاره شده آدم خودش را خیلی له نکند؛ بازی است. باید تفریح کنی حالا اگر تفریح هم نمیکنی دیگر غصه نخور. پیامبر (ص) بچه ها را مثال زده و فرموده يُعَمِّرُونَ ثُمَّ يُخَرِّبونَ یعنی میسازند و خراب میکنند. من این بچه های کوچک را دیده ام که لاکردارها کار میکنند برای عروسکشان پیراهن درست میکنند و کیف میکنند . اما باز قیچی می کنند. هی از این راه، از آن راه. از آن راه، از این راه. کاش ما هم همین کار را میکردیم! البته الان هم همین کار را میکنیم فقط یک خرده غصه هم همراهش هست. دست خودمان را عوضش قیچی میکنیم چون غصّه داریم. وإلّا اگر مثل بچه ها بازی میکردیم میدانی که چقدر سر فراغت داشتیم تازه این بازی هم کمک آخرتمان میشد. یعنی روحمان زنده بود آن وقت امر آخرت را خیلی خوب می فهمیدیم .

حاج محمد اسماعیل دولابی
طوبای محبت ۸ ص ۸۳

@haj_doolabi

حاج محمد اسماعیل دولابی

22 Sep, 15:47


خدا در مستحبّات، آدم را میگیرد و دست به سرش میکشد و میگوید ماشاء الله ، بارک الله امشب آمده ای نماز بخوانی!؟ نصف شب!؟ من به تو نگفتم بخوان. حدیثش را هم که میدانید. سر کلام را می آورم ، قبل و بعدش را هم شما بروید پیدا کنید. لا يَزالُ عَبْدی يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوافِلِ (۱) خدا در حدیث پیامبر (ص) می فرماید عبادی دارم که اینها به واسطه ی نوافل یعنی مستحبّات تقرّب میجویند. آنجاست که میگوید من چشم ،گوش، بدن و دستش میشوم. بگو ببینم شما با این کاسب یا عالم محلّتان چه وقت دوست میشوی؟ آیا اگر به عدالت خرید کنی دوست میشوی؟ نخیر هر چه هم جنس به تو میدهد به نرخ معین میدهد و پولش را میگیرد شما هم حق خودت را تحویل میگیری نه کم و نه زیاد. بیست سال داد و ستد میکنید اما از محبّت، خبری نیست. این عدل و عدالت است که با هم پیاده کردید در این طریق ، دوستی نمی آید. دوستی چه وقت می آید؟ وقتی که این بقّال محلّتان دو تا سیب بر می دارد، آنها را به بچه اش میدهد میگوید اینها را میبری خانه ی این مشتری مان که خیلی آدم نجیبی است. دو تا سیب می آورد و به شما میدهد. او را میشناسید. پسر بقّالتان است. سیب ها را داد و گفت این سیب های قشنگ را آقایم از سر بار برداشت و گفت به شما بدهم. او هم صبح آمد و گفت پول سیب ها چقدر میشود؟ جواب داد پولی نبود؛ من دیدم سیبِ قشنگ و خوبی است برای خانه شما فرستادم. این مرد با خودش گفت عجب! یکی دو ماه بعد، یک شب که گرسنه بود و داشت پلو میخورد، دید خیلی خوشمزه است؛ پلو را کشید و به بچه اش داد و گفت ببر به بقّال خودمان بده و بیا. او هم برد . عزیز من! ببین چقدر داد و ستد شد؟ دو تا سیب با یک خُرده غذا. یک وقت زد و این کاسب از اینجا به آن طرف تهران رفت. حالا این مشتری هر چند روز یک دفعه بلند میشود و میرود و به بقال سر میزند و به او میگوید حالت چطور است؟ آیا از محلّ ما رفتی، خوب هستی؟ کاسب هم میگوید که خیلی خوب است. هر وقت هم دیر برود آن کاسب بلند می شود و می آید در خانه ی این را میزند و حالش را می پرسد. دو تا سیب با یک خُرده غذا سبب شد عزیز من! مستحبّات این طور است .

۱. بنده ی من دائماً به وسیله نافله ها به سوی من خالصانه تقرب می جوید . ارشاد القلوب، ج۱، ص۹۱.

حاج محمد اسماعیل دولابی
طوبای محبت ۴ ص ۱۰۸

حاج محمد اسماعیل دولابی

19 Sep, 19:03


هر وقت غصه دار شدی همین قدر فکر کن و یادت بیاید و ببین که از دست چه کسی غصه داری؟ آنها را رسیدگی کن و کنار بگذار! آنها را کنار بگذار و آخرش ببین از کجا پکر هستیم؛ تا درک کنی که از دست خداست! من خودم میدانم که نه گریه ات میگیرد و نه خنده ات ، عجب! عجب! خودت به خودت شاید بگویی عجب! یعنی آیا من از دست خدا پکرم؟ از دست خالقم پکرم؟ از دست خدای مهربان رئوف و کریم و بزرگ؟ آن وقت او هم هی نشانت میدهد. البته او نگاه نمیکند که خجالت بکشی آن چنان قشنگ آزادت میگذارد که کیف کنی و نعمت ها را بخوری و هیچ هم نشان نمیدهد که تو امروز با ما یعنی با او چه کردی؟ هیچ چیزی هم بروز نمیدهد؟ میگوید تو با من بودی. من از وقتی که تو را آفریده ام همین طور با تو بوده ام اما تو خُلق تنگ بودی و من خُلق باز و من حوصله دار و حلیم و مهربان؛ اینها را به من میگوید میگوید تو با خُلق تنگ به من نگاه می کردی، اما من همیشه آرام و قشنگ مواظب تو بودم .

حاج محمد اسماعیل دولابی
طوبای محبت ۹ ص ۷۴

@haj_doolabi

حاج محمد اسماعیل دولابی

07 Sep, 20:06


یک زن و شوهر مشهدي می خواستند از رودخانه عبور کنند. زن، قوي و درشـت هیکل و مرد ضعیف و ریزجثّه بود. زن که دید شوهرش قـدرت نـدارد بـا پـاي خـود از جریان آب شدید رودخانه بگذرد، او را روي دوش خود گرفت و مشغول عبور از رودخانه شد. در بین راه زن براي اینکه به شوهرش روحیه بدهد، بـه او گفـت: ماشـاءالله خـوب سنگینی. مرد، غافل از اینکه روي کول زنش قرار دارد، بادي به غبغب انداخت و بـه او گفت: خوب ماشاءالله من مردم. غروري که عبد در اثر عبادت یا افعـال خیـري کـه بـا هدایت و توفیق و حول و قوه ي الهی انجام داده است پیدا می کند و ادعاهایی که بر اثر این غرور می کند، مثل ادعاي مرد بودن آن مشهدي روي کول زنش است.

حاج محمد اسماعیل دولابی
مصباح الهدی ص ۲۲۲

@haj_doolabi

حاج محمد اسماعیل دولابی

06 Sep, 23:34


دنیا قبر مؤمن است. شیعیان امیرالمؤمنین (ع) قبرشان همین دنیاست و لذا هـر چه را در روایات در مورد عالم قبر گفته شده است می توانند در زنـدگی دنیویـشان پیـدا کنند.

در دنیا دو دسته افراد به سراغ مؤمن می آیند و معاشر او هستند؛ یک دسته کسانی که او را اذیت می کنند و غصه دار و محزون می کنند، یک دسته هم کـسانی کـه بـه او محبت می کنند و به او بشارت می دهند و او را خوشحال می کنند. این دو دسته هم نشین و معاشر خوب و بد، مال عمل خود آدم است.

این رفیق ها با هم مقابله می کننـد و هـر کدام که غالب شد، دسته ي مقابل بساطش را جمع می کند و می رود. ان شاء الله طوري عمل کنیم که رفقاي خوب زیاد شوند. از خدا بخواه که رفقاي اهل دنیا را کم کنی و رفقاي خوبت را زیاد کنی. کسی که رفقاي قشنگش بروند و آشغال ها باقی بمانند، خیلی به او سخت می گذرد و اگر آشغال ها بروند و قشنگ ها بمانند، خیلـی به او خوش می گذرد.

خدا دو قبر براي مؤمن قرار نمی دهد. اگر مـؤمن حواسـش جمـع باشد و این را پیدا کند که همین دنیا قبر اوست، پس از فوت، دیگر فشار قبر و حـساب قیامت نخواهد داشت، ولی اگر این را نفهمد، همه ي آنها پس از فوتش بـراي او وجـود خواهد داشت. انبیا خواسـته هـاي مـردم را برمـی آورنـد و فـشار قبـر را از مـردم برمیدارند. کسی که حاجات کسی را برآورده کند، فشار قبر را از او برداشته است و خدا هم فشار قبر را از خود او برمی دارد. نان نداشتن، پول نداشتن، قدرت نداشتن بر انجام کاري که فـرد مـی خواهـد انجـام دهد، اینها فشار قبر مؤمن است. کمک کنید فشار قبر را از مردم بردارید، چون خدا فشار قبر را در دنیا و بعد از مرگ، از شما بر می دارد. اگر اشخاص بزرگ را شناختی و توانستی فشار قبر یکی از آنها را کم کنی، براي همه فشار برداشته میشود. ان شاء الله خدا فـشار قبر را در دنیا از همه بردارد .

حاج محمد اسماعیل دولابی
مصباح الهدی ص ۱۴۲

@haj_doolabi

حاج محمد اسماعیل دولابی

31 Aug, 21:14


در جلسه ای دو نفر با هم بحث می کردند ، یکی از وجود
شیطان و حیلـه هـای او صحبت می کرد و دلیل می آورد
و دیگری با دلیل ثابت می کرد که شیطان عدمی است
و حیله های او ضعیف است. نظر مرا خواستند.
من فکر کردم هر قـدر هـم کـه کـم عقـل باشم،
باید کمک کسی باشم که شیطان را ضعیف و نابود می کند.

حاج محمد اسماعیل دولابی
مصباح الهدی ص ۴۴۲

@haj_doolabi

حاج محمد اسماعیل دولابی

28 Aug, 22:18


خواسته های اصلی انسان هیچ یـک در عـالم طبیعـت یافـت نمـی شـود؛ ثـروت بینهایت، قدرت بینهایت، عمر بینهایت و... او مثل ملِک زاده ای اسـت کـه او را بـه دهی برده و رها کرده اند و او با خود حرف می زند و اُرد چیزهایی را می دهد که در کـاخ داشته است ، غافل از این که اینجا ده است و آن چیزها در ده وجود ندارد. ایـن آرزوهـا نشان می دهد انـسان اهـل ده طبیعـت نیـست و روزگـاری در بارگـاه سـلطان هـستی می زیسته است و امروز هم طالب همان منزل است.

کربلایی اسماعیل دولابی
مصباح الهدی ص ۴۲۴

@haj_doolabi
.