که بیخوابیهای مرا تعبیر مینمود
باران بود
که میبارید
و او بود
که سخن میگفت
و من بود که میشنُود
آوای لیموییِ لیموییِ لیموییاش را.
او میگفت: باید قلبهای خود را عشق بیاموزیم.
و من میگفت: عشق غولیست که در شیشه نمیگنجد.
باران بود که بند آمده بود
و در بود که باز مانده بود
و او بود که رفته بود.
#کیومرث_منشیزاده [ ۱۳۹۶-۱۳۱۷ ]
کانال: #قطره_محال_اندیش🔻
@ghatremahalandish