ای روح بزرگ
مرا فرزانه گردان , باشد که دانم آنچه را به فرزندانت آموختی
بگذار بیاموزم رازهایی را که در دل برگ و صخره پنهان نمودی
بر جریان تند بادی سوار بر فراز کوه ها پرواز می کنم
بی هیچ مانعی در دریاچۀ آسمان , آری به آرامی حرکت می کنم.
گویی گرمای خورشید را راهیست بر تنم , که قلب تپنده ام را گرما می بخشد
و هوایی تازه که با هرحرکت بالهایم وزیدن آغاز می کند.
بالا و بالاتر پرواز می کنم , نور،ابرهای مه آلود مرا در آغوش گرفته است .
ابرهایی که تمامی هستی ام را به بند کشیده اند و تنها راهنمایم گرمای قلبم است
بالا و بالاتر پرواز می کنم , در پس ابرهای تیره اینک تمامی آنچه مرا محصور کرده بود از میان رفته است
روشنایی آن بزرگ سفید که بر فراز من است روح مرا با نوایی تپنده می شکافد
اینک در ورای ستارگان خزیده ام با بالهایی از عشق
نیایش سرخپوستی