همان وقتها كہ سادگى زيباترين ويژگىِ آدمها بود
و كوچهها و خيابانها پُر بود از آدمهاى بىشيلهپيلہ و با محبت!
دلِ هيچ خانهاى از سوت و كور بودن نمىگرفت
و قلب خانهها مملو از صميميت و شادى بود.
دلم هواى قديمها، مادربزرگ و پدربزرگ را كردہ،
كہ حياط و ايوانِ خانہ را رونق میدادند
و حالِ دلِ كودكىهاى ما را خوش میڪردند.
قديمها را بايد از تاريخ زندگى برداشت و جايى ميانِ جديدها گذاشت.
نمىشود ميانِ اين زندگىهاى ماشينى نفس كشيد.
نمىشود مثل قديمها سادہ باشى
و زندگى روى خوشش را نشانت دهد.
اين روزها سادگى كہ كنى،
طعمهى گرگهاى آدمنما میشوى!
ديگر نمیشود سادہ باشى
۰۰۰